کاملترین مجموعه فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری ایرانی قسمت 298

کاملترین مجموعه فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری ایرانی قسمت 298

دست به کیسه شدن-آماده ی پرداخت پول شدن

پاشنه کوتاه-کفشی که پاشنه ی کوتاه دارد

اُق گرفتن(حالت تهوع پیدا کردن)

بدک-نه چندان بد
دنگ و فنگ-طول و تفصیل-مقدمه چینی فراوان-تشریفات زیاد
تیکه-چیز جالب-نصیب و قسمت-زن زیبا و خوشگل

داغ به دل یخ گذاشتن-کاری بی هوده و بی اهمیت کردن

چادر دَران کردن-از رفتن زن مهمان جلوگیری کردن

رو به راه کردن-آماده و مهیا کردن

آوار شدن سر کسی(بی‌خبر نزد کسی در آمدن)

دود گرفتن-پُک زدن

به مفت نیارزیدن-هیچ ارزشی نداشتن

اوت بودن-بی‌خبر بودن-از مرحله پرت بودن

تِرمال کردن-خراب کاری کردن-کثافت کاری کردن-گُه مال کردن

چوب خط-چوبی که پس از هر بار بردن کالا روی آن خطی می کشیدند تا بعد شمارش کنند

تخت و تبار-خوب و رو به راه

اسکلت‌بندی(طرح‌ریزی، زیرسازی)

زیر بغلی-نوعی تنبک که پایه ی دراز آن را زیر بغل می گذارند و آن را می نوازند

دَم گرفتن-همنوایی کردن در خواندن و سرود-کنایه از توافق و پشتیبانی

به خنس و پنس افتادن-به وضع بد مالی دچار شدن

خوب کردن-درمان کردن-شفا دادن

حلقه-واحد چیزهای گرد مانند دو حلقه فیلم-دو حلقه چاه

بَهمان-فلان

چپاندن-چیزی را به زور و فشار در چیز دیگری جا دادن-تپاندن

تک پا-زمان کوتاه-در فرصتی بسیار اندک

پریدن خواب از سر کسی-خواب نیامدن-هرچند وقت خواب باشد

آینه‌ی زانو(برآمدگی زانو)

خدا-بسیار زیاد-فراوان

پا زدن-حق را پایمال کردن-زیان رساندن

چلک بازی-بازی الک دولک
افتادگی-پریشانی-احتیاج

باشگاه-محل گردهمایی گروهی برای ورزش-تفریح و از این قبیل

دل به دریا زدن-بدون توجه به خطر به کاری اقدام کردن-هرچه بادا باد گفتن

پا بر جا کردن-اثبات-مستحکم کردن

دومندش-دوم از آن

خوش عیار-خوش ذات-خوش جنس

به پر و پای کسی پیچیدن-پیله کردن به کسی-با کسی در افتادن

پخمه-بی عرضه-خجالتی-ترسو

بادکش کردن-بیرون کشیدن خون بوسیله ی بادکش

 
بی اشتها-بی میل به غذا

برخوردن به کسی ،-به نطر کسی ناپسند آمدن-به کسی گران آمدن-احساس اهانت کردن-با کسی دیدار کردن

چارخیابان-میدانی که چهار خیابان به آن باز می شوند

بفهمی نفهمی-مختصر-کم-نامحسوس-تااندازه ای

چوب را از پهنا پرتاب کردن-ناشیانه عمل کردن

تو روی کسی چیزی گفتن-رو در روی کسی چیزی گفتن

دُم ِ هم کردن-مطابق یکدیگر کردن-دو کناره ی چیزی را بر هم نهادن

بر و برگرد نداشتن-مسلم-قطعی-بی چون و چرا

ادب کردن-با تنبیه آموختن-آدم کردن

تخت خوابیدن-راحت و آسوده خوابیدن

آدم کردن کسی(کسی را تربیت کردن، سواد آموختن)

دلچرک-ناخوشایند-دارای اکراه

بای دادن-رشوه دادن-باج دادن

البرز(بلندقامت، دلیر)

پا بَد-بد قدم

آش پختن برای کسی(کسی را برای آزار کسی برانگیختن، برای کسی توطئه‌ای ترتیب دادن)

پاخان-پشت هم اندازی-سفسطه کردن

چوب-واحد پول در معاملات بازاری برابر با هزار تومان

تیپا زدن-با نوک پا ضربه زدن

دو زاری کسی افتادن-به اشارات و کنایات پی بردن

دار و ندار-کل دارایی-تمام هستی

جد کمر زده-در نفرین به سید می گویند-یعنی جدش او را به سزایش برساند

آزار داشتن(انجام کاری به قصد اذیت دیگری، کرم داشتن)

چپ رو-تند رو

آبِ آب(آبکی، بی‌مایه، بیرنگ)
تر کردن لب-چیزی آشامیدن-به یک اشاره ترتیب کاری را دادن-حرف زدن

خمیازه کشیدن-دهن دره کردن

ترش ابرو-عبوس

 

بَده شدن-از چشم افتادن-بد جلوه کردن

چس ناله-آن و ناله ی ساختگی برای جلب توجه

خنده ی قبا سوختگی-خنده ای که برای پنهان کردن خشم و کینه می کنند

دوا به خورد کسی دادن-مسموم کردن-به زور به کسی دارو یا مشروب خوراندن

بله قربان-در حالت احترام در جواب مثبت می گویند-مجازا به معنی تملق است

پیچ و خم خوردن-پیچ و تاب خوردن

ریز ریز کردن-کاملن خرد و کوچک کردن

خر پاپو-وسیله ای دارای چرخ برای آموزش راه رفتن به کودکان نوپا

پای کسی حساب کردن-به حساب کسی گذاشتن

به دهان ها افتادن-فاش شدن-بر سر زبان ها افتادن

جنب و جوش-فعالیت-کوشش و تقلا

چرت زدن-گرفتار غلبه ی خواب بودن

دنگ کسی گرفتن-هوس نابه جا کردن برای انجام کاری-تصمیم ناگهانی برای کاری گرفتن

پوست کلفت-سخت جان-مقاوم

به کسی رفتن-به کسی شباهت داشتن

دو به هم زن-دو به هم انداز

حِکِه ای-مردم آزار-کرمکی-ناراحت

تکه گرفتن برای کسی-کاری برای کسی فراهم کردن

خوش گوشت-آن که زخم تن او زود بهبود می یابد-خوش ادا-خوش اخلاق

زلف گذاشتن-موی خود را بلند کردن

رو راست-پوست کنده-آشکارا-صریح-بدون ابهام

اردنگ(تیپا، لگدی با نوک پا)

 

از این حرف‌ها(مطالبی از آن‌گونه که پیش از این گفته شد)

خیابان گز کردن-ول گشتن

امن و امان(بدون بیم و هراس)

برخورد کردن-تصادف کردن-دیدارکردن

چوب به سوراخ زنبور کردن-شوراندن و تحریک کردن عده ای

حرف دهن خود را نفهمیدن-مزخرف گفتن-حرف بی ربط زدن

بالای چشمت ابروست- به کسی نگفتن که بالای چشمت ابروست

خوار و ذلیل-نگا. خوار و خفیف

فرض کنیم که

بانی خیر-نیکوکار-کسی که اثر خیر از خود بجا گذاشته است

باریک-دقیق-حساس

دو لول-اسلحه ای بلند دارای دو خانه برای فشنگ گذاری

آکَل(آقای کربلایی)

دل کسی خون بودن-سخت رنجیده بودن-بسیار اندوهناک بودن

خاور زمین-قاره ی آسیا

جان کُرد کردن-سخت گیری کردن-مقاومت کردن

دایر کردن-بر پا کردن-رواج دادن-آباد کردن

دست کج-نامطمئن-دزد

چوب رخت-چوبی افقی که جامه را بر آن می آویزند

چَپَل-چَپَل کسی که خود را به چیزهای ناشایست آلوده کند-نکبتی

پا منبری-شاگرد روضه خوان

دروغ به هم بافتن-سر هم کردن-از خود درآوردن

جُنگ-کتابی که نوشته های گوناگون از نویسندگان گوناگون در آن باشد

به چاک زدن-فرار کردن-جیم شدن

اجباری بردن(کسی را به خدمت سربازی بردن)

چس خوری-خست-بخل

زیر درختی-میوه هایی که زیر درخت فرو می ریزند

بخور بخور-خوردن فراوان از مال دیگران
زیادی حرف زدن-سخنان خارج از موضوع یا بیرون از صلاحیت گفتن-وراجی کردن

پابوسی-زیارت

از بن ناخن(ذخیره، بندگی، اطاعت)

دلمه-لخته-منعقد-سفت شده

چله نشین-کسی که از خانه بیرون نمی آید-خانه نشین

تر کردن لب-چیزی آشامیدن-به یک اشاره ترتیب کاری را دادن-حرف زدن
بند انداختن-برچیدن موی چهره ی زنان با نخ تابیده

رسوخ کردن-در دل اثر کردن-رخنه و نفوذ کردن

خاج کشیدن-صلیب کشیدن

پا به راه-سر به راه-آدم اهل و درست و حسابی

خشت انداختن-لاف زدن-گزافه گفتن

دمر خوابیدن-روی سینه و شکم خوابیدن

آفتاب از مغرب درآمدن-روز قیامت-رویدادی شگرف پیش آمدن

زبان مادر شوهر-نوعی گیاه خار داراز تیره ی کاکتوس

دون-برنج خوب نپخته-دانه هایی که به پرندگان می دهند

تازه به دوران رسیده-نو کیسه-کسی که تازه به ثروت یا به جایی رسیده است
انگشت‌کوچکه‌ی کسی نشدن(بسیار فرودست تر از کسی بودن، اصلن با کسی قابل مقایسه نبودن)

تو پوزی زدن-تو دهنی زدن-با سخن تندکسی را نا امید کردن

آروغ بی‌جا زدن(نابه‌جا سخن‌گفتن، نسنجیده کاری کردن)

خرچنگ قورباغه-کج و معوج-درهم و برهم
 

ته مانده-آن چه که از خوردن باقی مانده است

آبکی-بی‌ارزش-از روی بی‌علاقگی

حرز جواد کسی بودن-پیوسته با کسی بودن

خر تو خر-پر هرج و مرج-بی نظم

بغ کردن-چهره درهم کشیدن-ترشرو شدن

ادا اطوار(پیچ و تاب و حرکات غیرطبیعی بدن برای جلب توجه)

بخرج دادن-نشان دادن-مصرف کردن-جلوه دادن

ته ریش-ریش اندک

اوستا چسک(فضول و مزاحم، سرخر)

 

خل بازی-حرکات غیر منطقی و غیر عاقلانه

دق مرگ-دق کش
دَرَ ک رفتن-برای مردن کسی می گویند که از او تنفر دارند

پِتل پُرت-بیان عامیانه ی پترزبورگ-جای بسیار دور

در و تخته-دو دوست خوب-زن و شوهر جور

پِتل پُرت-بیان عامیانه ی پترزبورگ-جای بسیار دور

دلخور شدن-گله مند شدن-ناراضی شدن

خاتم کاری-نشاندن استخوان در چوب برای نقش و نگار دادن

خر آوردن-بدبخت شدن

تک و تا-جنب و جوش

 

حضرت فیل-شخصی موهوم با تیروی بسیار زیاد

به هم زدن-قطع رابطه کردن

تریش-پارچه یا پوست بلند و باریک

 

چوروکیدن-چوروک خوردن-چین برداشتن

بله قربان گفتن-تملق بیش از حد گفتن

تَک تَک-یکی یکی-جدا جدا

پدر در آوردن-سخت انتقام گرفتن-گوشمالی دادن

حرم خانه-درون خانه که زنان زندگی می کنند

جشن گرفتن-سور بر پا کردن

جوش آمدن-به خشم آمدن-کج خلقی سخت کردن

حاشیه رفتن-سخنان دور از موضوع گفتن-منحرف شدن از مطلب

بِبُری-بمیری ! چقدر حرف می زنی !

رنگی-دارای رنگ-آلوده بودن به رنگ
در جا زدن-پاها را بدون راه رفتن به نوبت چپ و راست به زمین کوبیدن-ترقی نکردن

الف شدن اسب(هر دو پا بلند کردن اسب)

بار آوردن-تربیت کردن-ایجاد کردن-تولید کردن-نتیجه دادن-سبب شدن

چرندیات-سخنان بی هوده و مزخرف

در رفتن تلنگ-باد صدادار در کردن-کنایه از ضعیف و ناتوان شدن

بشقاب پرنده-سفینه ی بشقاب مانند که از کهکشان آمده است . چیز پرنده ی ناشناس

خوردن سر کسی-سبب مرگ کسی شدن-کسی را دق مرگ کردن-در نتیجه ی پرحرفی کسی را کلافه کردن

تاریک خانه-اتاق تاریک برای ظهور و چاپ فیلم

درس گرفتن-پند آموختن-عبرت گرفتن

پا در هوا بودن-نامعلوم بودن تکلیف

 

زیر درختی-میوه هایی که زیر درخت فرو می ریزند

زت زیاد-کوناه شده ی “عزت زیاد” در زبان لوطی ها

از کف دست مو برآمدن(روی دادن پیشامدی غیرممکن)

دست به دست کردن-تردید کردن-کوتاهی کردن-وقت کشتن

آشغالی-سپور

حتم داشتن یق-ین داشتن

به پیسی افتادن-دار و ندار خود را از دست دادن-فقیر و بیچاره شدن

ریش از دست کسی خلاص کردن-خود را رها کردن-در رفتن

خشکه پلو-کته

چپری آمدن-زود آمدن

ته و توی چیزی را بالا آوردن-به اصل چیزی پی بردن-چیزی را تمام کردن

پِخ پِخ کردن-سر بریدن در زبان کودکان

از چشم کسی برق پریدن-شدت ضربه‌ای را که به کسی وارد شده است نشان می‌دهد

جاری-زن برادر شوهر

حرف پهلودار-سخن کنایه آمیز
آی زکی(در مقام ریشخند و تحقیر گفته می‌شود)

ته تغاری-آخرین فرزند خانواده

زیر دادن-با کسره خواندن حرفی
 

جامغولک بازی-حقه بازی-فریب کاری

روی کسی به زمین افتادن-شرمسار شدن به علت رد شدن تقاضا

حواله ی سر خرمن-وعده به آینده ی نامعلوم

ریش بز-گیاهی همیشه سبز و پرشاخه

از نفس افتادن-بسیار خسته و مانده شدن

آستین بر چشم گذاشتن-پنهان گریستن

آکَل(آقای کربلایی)

خبر کسی یا چیزی را آوردن-مرگ و نابودی کسی یا چیزی را اعلام کردن-مردن-نابودی

چنگ به دل نزدن-ارزش نداشتن-قابل اعتنا نبودن-جالب نبودن

دلچسب-دلپذیر-مقبول

خلاص-تمام شد-مُرد

اَتَر زدن(فال بد زدن)

تلنگر-سر انگشت که به چیزی بزنند

چانه-گلوله ی خمیر نان

 

اسباب‌کشی-نقل اثاثه از خانه‌ای به خانه‌ی دیگر

آینه‌ی زانو-برآمدگی زانو

دزدیدن قد-خود را برای دیده نشدن خم کردن

 

از بز حرام‌زاده‌تر(سخت‌گریز و حیله‌گر)

چشم کردن-چشم زدن

رَکَبی گفتن-به کسی متلک و حرف درشت گفتن

زرق و برق-جلوه ی ظاهری-جلا و شفافی

چهار شاخ-آلتی چهار شاخه و دسته دار که با آن خرمن را باد می دهند تا کاه از دانه جدا شود

اجاق-دودمان

از پیش بردن-با موفقیت انجام دادن
دور کسی گشتن-قربان صدقه ی کسی رفتن

چاق بودن دماغ کسی-سالم و سرحال بودن

الحق و الانصاف(انصافن، حقن)

درجه دار-درجه های نظامی پایین تر از سروان

ددم وای-وای پدرم-برای اظهار تاسف یا مزاح و شوخی گفته می شود

پر زور بودن سمبه-زیاد بودن فشار

رفت و روب-جارو و پارو-خانه تکانی-تمیز کردن منزل

آشی شدن(سوراخ‌سوراخ‌شدن بدن از ترکش‌های فراوان)

 

خیک باد-باد کرده-شکم آورده-آبستن

دندان تیز کردن-طمع کردن

دود چراغ-کشیدن شیره

توپ و تشر آمدن-تهدید کردن-با فریاد کسی را خطاب کردن

تیپا زدن-با نوک پا ضربه زدن

از پاشنه در کردن-پیاده راه درازی را طی کردن

دور پرواز-پرواز کننده تا فاصله های بسیار

پرت شدن از جایی-پایین افتادن از جایی

استخوان‌فروش-ستایشگر آبا و اجداد

 

استخوان‌فروش(ستایشگر آبا و اجداد)

چپکی-از طرف چپ-خشم آلود

ریختن توی دست و پا-فراوان یودن-همه جا پیدا شدن

خرحمالی-بیگاری-کار پر زحمت و کم مزد

زغنبود-کوفت-زهرمار-خفه شو!

دهن کسی لق بودن-رازدار نبودن

بینی و بین الله-میان من و خدا-انصافا-الحق

بریدن-از نفس افتادن-درمانده شدن-از حرکت باز ماندن

زبان باز کردن-توانایی گفتار پیدا کردن

سیار غم انگیز و. سوزناک بودن
به خاک سیاه نشاندن-بدبخت و ذلیل کردن

جلودار کسی بودن-از پس کسی بر آمدن-مانع کسی شدن

روز پنجاه هزار سال-روز قیامت

خاطر جمع-مطمئن

به کوری چشم کسی-بر خلاف میل کسی

تجدید شدن-قبول نشدن در پایان سال تحصیلی و تکرار برخی از درس ها در شهریور ماه
زمین گذاشتن سر-مردن

پیر کسی در آمدن-سخت اذیت شدن- پدر کسی در آمدن

بالا آمدن گندکاری-برملا شدن افتضاح پنهان شده

به بیراهه زدن-از بیراهه رفتن-از جاده ی اصلی منحرف شدن

پاره وقت-کسی که تنها بخشی از روز یا هفته را کار می کتد

 

انگشت کردن(انگشت رساندن)

جدا جدا-یکی یکی-جداگانه

به حساب آوردن کسی-برای کسی اهمیت قائل شدن-دخالت دادن کسی

تق و توق-سر و صدای کار یا حرکت

رفتن گوش-ناراحت شدن گوش از سر و صدا

خون کسی را حلال کردن-کسی را کشتن
دسته دیزی-قوم و خویش دور

حساب پس دادن-جواب دادن به مسئول-دادن صورت ریز مخارج

انگولک کردن(سر به سر گذاشتن، با انگشت به چیزی ور رفتن، انگشت رساندن)

چین و خم-پیچ و تاب

دررفت-خرج و هزینه-مقابل درآمد

بی تخم و ترکه-بی فرزند-بی نسل

باد به آستین انداختن-فخر فروختن-خودخواهی کردن

چغاله بادامی-چغاله بادام فروش

زده-صدمه دیده-سوراخ شده-خراب

پر آب و تاب-به تفصیل-با اوصاف بسیار

از خجالت آب شدن-بسیار شرمنده شدن

جواب کردن-به کار کسی پایان دادن-از کار اخراج کردن

بیدار خوابی-خواب سبک-بیدار شدن پیاپی

دام پزشک-پزشک حیوانات

جزغاله شدن-سخت سوختن-زغال شدن

بریدن-از نفس افتادن-درمانده شدن-از حرکت باز ماندن

بد مصب-بد مذهب-لاکردار-بی مروت

در آوردن پول-برای به دست آوردن پول و درآمد کوشیدن

آفتاب خوردن-سختی کشیدن

 

زغنبود-کوفت-زهرمار-خفه شو!

انگشت رساندن(دست‌درازی کردن، دست زدن)

جن زدگی-دیوانه شدن-از حال طبیعی خارج شدن

چینه کشی-شغل چینه کش

چفت و بست نداشتن دهن-راز نگهدار نبودن

حرز جواد کسی بودن-پیوسته با کسی بودن

از زبان کسی مو در آمدن(کنایه از فرط تکرار و بی‌نتیجه بودن سخنی است)

روبنده-نقابی سیاه رنگ برای پوشاندن چهره

اختر در پیراهن کردن-بی قرار کردن

چشم وزغ-نگا. چشم ورقلمبیده
دُم سیاه-نوع مرغوب برنج گیلان-کبوتری که دم سیاه دارد
ادرار کوچک-شاش

پا پیچ کسی شدن-با کسی در آویختن-به کسی سماجت کردن

ُک-ت منقار مرغ-تیزی سر چیزی

پادرمیانی کردن-میانجی گری کردن

دست به یکی کردن-همدست شدن-متحد شدن

 
پس انداز-پول کنار گذاشته شده-صرفه جویی
آبدست(ماهر، استاد)
پینه زده-وصله کرده

پیش انداختن-جلو انداختن-مقدم داشتن

افسار کسی را شل کردن(به کسی آزادی کمی دادن)

دقه-دقیقه

خروس کسی خواندن-شاد و شنگول بودن-روزگار بر وفق مراد بودن

تخت سینه-وسط سینه

دلخور بودن-گله مند بودن-ناراضی بودن

اختر- گذری-دیدار کوتاه-سرپایی

دست از سر کسی برداشتن-کسی را رها کردن-به حال خود گذاشتن

آب شدن-شرمنده شدن-رفتن آبرو-به فروش رفتن کالا

ارزانی(بخشیدن، دادن)

رفتن آن جا که عرب نی انداخت-به جای دور و بی بازگشت رفتن-به وضع ناجوری گرفتار شدن

حساب انگشت بالا-حساب ساختگی

درد گرفتن دل از اسهال
افتادگی-پریشانی-احتیاج

جز جگر زدن-نفرینی است به معنی به بلا گرفتار شدن-دل سوختن بر اثر اندوه و مصیبت

چشته خور کردن کسی-کسی را از لطف خود بهره مند کردن

با سگ به جوال رفتن-دست و پنجه نرم کردن با مردم ناباب

حرف دو نبش-نگا. حرف پهلودار

آستین تر داشتن-بسیار گریه کردن

حرز جواد با خود کردن-همیشه با خود داشتن

زبیل-آشغال-زباله

رو رفتن-بر زمین افتادن اسب از جلو و بر زانو ها

از این حَسن تا آن حَسن صد گز رسن(در باره‌ی دو چیز گویند که ظاهری یکسان و بهایی بسیار متفاوت دارند)
تک مضراب زدن-سخن ناموافق و ناهنجار گفتن
خل بازی-حرکات غیر منطقی و غیر عاقلانه

ترکه مرکه-زن لاغر و خوش اندام

آب دندان خوردن(حسرت خوردن)

دبه در آوردن-جر زدن-از قول خود سر باز زدن-اظهار پشیمانی کردن پس از عقد قرارداد

جاده صلف کن-کسی که موانع را از سر راه بر می دارد-آلت دست
چشم زهره رفتن-با خشم نگاه کردن

بی دماغ-افسرده-اوقات تلخ-دمق

بوق زدن-اعلام موافقت کردن

خرده خرده-کم کم-رفته رفته

حرص خوردن-عصبانی شدن

جُل-پوششی که روی اسب و خر می اندازند-لباس کهنه-میوه های بته ی مرده

ابرو کج کردن(خشم گرفتن)
از بی‌کفنی زنده بودن-بی‌نهایت فقیر و نیازمند بودن

درمانگاه-جای درمان بیمار

خدا داده به فلانی-بختش یار بوده

دو هوا شدن-بیمار شدن به دلیل تغییر هوا

خال خالی-خالدار-دارای خال های بسیار
تکان دادن-ناگهان ترساندن-حرکت دادن
آپارتی(زن بی‌حیا و بدزبان، سلیطه، پاچه‌ورمالیده)

اخ و پیف کردن(اظهار ناراحتی کردن از بوی بد، منظره‌ی بد یا غذای بد)

دیوار حاشا بلند است-به آسانی می توان موضوع را انکار کرد

زیر چاق بودن-برای کاری آماده بودن-کاری را بلد بودن

خنجر زدن از پشت-به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای درآوردن

خاله خواهر خوانده-نگا. خاله خاک انداز

ادا در آوردن-مسخرگی کردن-تظاهر کردن-تقلید کردن

آلامد-باب روز-به‌رسم معمول

خرابکار-اخلالگر-تروریست

ابرو تابیدن-گره بر ابرو افکندن

حاشا و کلا-هرگز-ابدن-به هیچ وجه

جوان مرگ شدن-در جوانی مردن

چای خانه-محلی که وسایل چای را در آن جا می گذارند-قهوه خانه

اگر بمیری هم(به‌هیچوجه، هرگز)

این جور که بویش می‌آید-چنان که از ظواهر امر پیدا است-از فرار معلوم

حمالی-کار مفت و مجانی-کار پر زحمت

اجاق کسی کور بودن-نازا بودن-بی فرزند بودن

 

چول-بیابان

ریش پروفسوری-ریشی که فقط روی چانه یلند شده است

خُردینه-بچه ی خردسال

به محضِ-به مجرد ِ-همان وقت که

چین چینی-پر چین

دراز کش-افتاده-خوابیده

چشم کردن-چشم زدن

خارج از حد-بیش از اندازه

پیچ خوردن-در خلاف جهت-حرکت کردن-پیچانده شدن استخوان

دلال محبت-پا انداز-خانم بیار

چکشی جواب دادن-محکم و قاطع پاسخ دادن-تند و برخورنده پاسخ دادن
از آن نمد کلاهی به کسی رسیدن(بهره بردن از چیزی، نصیب بردن)
دق مرده-گرفتار شده به بیماری دق-غمگین
بزرگداشت-احترام-تکریم

این مطلب را هم از دست ندهید :   برترین برندهای سینک گرانیتی خارجی

ریش سفید-مرد سالخورده و محترم

در دار-دارای سرپوش

ته بساط-باقی مانده ی وسایل زندگی و کسب و کار

چراغ پا-حالتی که اسب دو دست خود را بلند کند و راست بایستد

دامنگیر کسی بودن-کسی را گرفتار کردن
خرجی-پول لازم برای گذران روز

پروار-فربه-چاق

جیز رفتن-کش رفتن-دزدیدن چیزهای کم ارزش

اتر خان رشتی-آدم پرافاده

 
از نافِ جایی آمدن-کاری را به‌خوبی اهل جایی انجام دادن

خِفت-نوعی گره

زهرآب-ادرار-شاش-پیشاب

به خاطر داشتن-به یاد داشتن-از بر بودن

تا خرخره زیر قرض بودن-وام بسیار داشتن

 
به دستبوس کسی رفتن-به خدمت کسی رفتن-شرفیاب شدن
بیا بیا- برو برو

درخت اگر-امید پوچ و واهی

رستم صولت-رستم در حمام

ارواح شکمت(ارواح بابات)

 

پاری ها-برخی-دسته ای از مردم

پادویی کردن-فرمان برداری از استادان در مورد کارهای سرپایی-فراهم آوردن مقدمات

ته کیسه دار-کسی که دارای مالی است و در برابر حوادث مادی دوام می آورد

زدن به چاک-در رفتن-جیم شدن

داداش-برادر-لفظی برای ابراز صمیمیت

زیر دستی-بشقابی که برای گذاشتن شیرینی و آجیل و مانند آن ها به کار می رود-پیشدستی

بادکنک-کیسه ی نازک لاستیکی که آن را باد کنند و برای بازی به کودکان می دهند

چار دستی-قمار چهار نفری

چوب را از پهنا پرتاب کردن-ناشیانه عمل کردن

پاگیر کسی شدن-ناخواسته رنجی به کسی رسیدن

با سگ به جوال رفتن-دست و پنجه نرم کردن با مردم ناباب

دو سر قاف-دشنامی زشت که گاه برای شوخی نیز گفته می شود

حساب کشیدن-حساب خواستن

جسته دوزی-نوعی دوختن

آدم کردن کسی-کسی را تربیت کردن-سواد آموختن

استخوان‌فروش(ستایشگر آبا و اجداد)

ارنعوت-آدم ستبر و پرزور و بی‌انصاف

 

پلاس-اثاث مختصر منزل

ز ِله شدن-به تنگ آمدن-عاجز شدن-به ستوه آمدن

زیر گذر-راهی زیرزمینی برای پیاده ها که پیاده رو این سوی خیابان را به آن سو پیوند می دهد

حاضر به یراق-حاضر و آماده

خاطرخواه شدن-عاشق شدن-دل باختن

زرد بودن اوضاع-خراب بودن اوضاع

چفت کردن دهان-خاموش شدن-رازداری کردن

از خود بودن-خودی بودن-محرم بودن

دل کندن-دست کشیدن-رها کردن

تله کاشتن پیش پای کسی-به کسی کلک زدن-کسی را گیر انداختن

از چنگ دزد در آمدن و به دام رمال افتادن(از باران به ناودان پناه آوردن)

دُنگی-دانگی

بریدن شیر-لخته لخته شدن شیر

رو دست خوردن-فریب خوردن-خام شدن
ابرو انداختن-ابرو آمدن

ار زبان کسی(از قول کسی)

زرده ی کسی نبستن-موفق نشدن در کار-بی ثمر ماندن کوشش کسی

آفتابی شدن-پیدا و آشکار شدن-بیرون زدن آب قنات

چرت بردن کسی را-غالب شدن حالت خواب بر کسی

اوف شدن((به زبان کودکان) زخم شدن، درد داشتن)

از دست دادن(گم کردن)

چله ی بزرگ-چهل روز میان هفتم دی ماه و شانزدهم بهمن

افتادن دست-از فرط کار زیاد در دست‌های خود احساس خستگی بسیار کردن

آتش به گور کسی باریدن(پس از مرگ دچار عذاب شدن)

د ِهه !-کلمه ای برای پرسش به معنی چرا چنین می کنی؟ چرا چنین می گویی؟ یا برای بیان اعتراض به کاری

بلا گردان-چیزی یا کسی که جلوی آسیب و زیان را می گیرد

بازیگر-هنرپیشه ی سینما و تئاتر

 

پس انداز کردن-پول کنار گذاشتن-صرفه جویی کردن

روکش درکش کردن-ساخت و پاخت کردن

تن به کار دادن-زیر بار کار و مسئولیت رفتن-برای کار آماده شدن

پزا-زود پخت شونده

اره دادن و تیشه گرفتن-جنگ و دعوا داشتن

بازرس-مامور بررسی و کنترل

ریش از دست کسی خلاص کردن-خود را رها کردن-در رفتن

خاک به سر شدن-مصیبت زده شدن-داغ دیدن-از فدر و اعتبار افتادن

چشم بندی-شعبده بازی-تر دستی

خِر کسی را چسبیدن-گریبان کسی را گرفتن و چیزی از او طلب کردن

پِشک-نرمی و پرده های بینی

آفتابه گرفتن-آفتابه برداشتن

تراشیده شدن-لاغر شدن
چقال-مهمل بقال

دل رحم-مهربان

تته پته-لکنت زبان

برای دیدن چیزی ازدحام کردن (اشتیاق زیاد نشان دادن)

خدا قوت-خدا قوت بدهد-خسته نباشی

بسلامت-همراه با تندرستی-تندرست-در پاسخ به خداحافظی گفته می شود

ته دار-پایه دار

پیش و پس کار را نگاه کردن-جوانب کار را سنجیدن

باج به شغال دادن-به شخصی پست رشوه دادن

دوگلاسی-سبیل نازک قیطانی

اشک کسی دم مشکش بودن(سخت زود رنج بودن، زود به گریه افتادن)

بد قول-بد عهد-آن که به قول خود وفا نکند

زیر شال کسی قرص شدن-شکم کسی سیر بودن

بریدن از کسی یا چیزی-دست کشیدن از چیزی-ترک کردن-قطع رابطه و دوستی

چارقد قالبی-نوعی چارقد که آن را آهار می زدند تا راست و منظم بایستد

برگشتن ورق-دگرگون شدن اوضاع-تغییر کردن حال و احوال

جوز علی-نامی با تحقیر برای صدا زدن کسی

حِجله-گنبد مانندی که همراه با آیینه های ریز و گوی های صیقلی بر گور افراد جوانمرگ شده می گذارند

زیر سبیل کسی را چرب کردن-رشوه دادن به کسی

خراب کردن-زرد کردن-آلودن لباس-نظم کار چیزی را به هم زدن
 

دانه دانه-یک یک

چارخانه-شطرنجی

پاخت-بند و بست-تبانی کردن

بخت، بخت اول-برای هر زنی شوهر اول بهتر است

از منبر پایین آمدن-از پرچانگی دست برداشتن-سخن را به پایان آوردن

پا سوخته ی کسی شدن-عاشق کسی شدن-زیان بردن به علت دوستی با کسی

تکه پاره کردن-پاره پاره کردن-تکه تکه کردن

این خاکدان(دنیا)

خوش ذوق-خوش سلیقه-خوش مشرب

اَنف کسی معیوب بودن-ابله بودن-خل بودن

دست به سینه-آماده ی فرمان-در نهایت ادب و احترام

خرد و خاکشیر-ریز ریز و ذره ذره شده-از پا درآمده

چفت و بست نداشتن دهن-راز نگهدار نبودن

دَدَر-بیرون-کوچه

بِر و بِر-زُل-نگاه یکریز

حَرَج-مسئولیت-تکلیف

دم حجله کشتن گربه-زهر چشم گرفتن برای نخستین بار

اردک‌پرانی-از عهده‌ی جنگ با کسی برنیامدن

چارده معصوم-پیامبر اسلام و دخترش فاطمه و امام علی و یازده امام دیگر شیعیان

پا روی دم سگ گذاشتن-خشم شخص پستی را برانگیختن

خندیدن تو روی کسی-به کسی که بسیار گستاخ است می گویند

 

تب کردن خر-پوشیدن لباس ضخیم در هوای گرم

چه غلط ها !-چه فضولی ها !

انداختنی-جنس نامرغوب

حرف مفت-سخن بی هوده و پوچ

چیزیش شدن-رازی در دل داشتن-حال غیر عادی داشتن

چِلپ چِلپ-صدای برخورد دست یا پا با آب

دست و پای خود را جمع کردن-ترسیدن و مواظب گفتار و کردار خود شدن

این دنده آن دنده شدن(این پهلو آن پهلو شدن)

به خاطر داشتن-به یاد داشتن-از بر بودن

خود را بستن-پول دار شدن

آبگوشتی-بی‌ارزش-پیش پا افتاده

دراز کش-افتاده-خوابیده

تنوره-دودکش-آتشخانه ی سماور و مانند آن

بدک-نه چندان بد
داشم-اصطلاح داش مشدی ها به معنی برادرم
آواز کوچه‌باغی(آوازی که جاهل‌ها می‌ خوانند و یکی از گوشه‌های دستگاه شور است)

پالان کردن کسی-فریب دادن کسی

بله قربان گو-چاپلوس-متملق

پت پت کردن-صداکردن فتیله ی چراغ بر اثر تمام شدن روغن آن

بار شدن بر کسی-به کسی تحمیل شدن- سربار کسی شدن

خیارک-ورم و آماسی که در کش ران و بغل پیدا شود

 

بابا بزرگ-پدر بزرگ

خُردمُرد-شکسته و ریزه میزه

 

دلال بازی-به شیوه دلالان از راه مبالغه و دروغ کاری را بزرگ جلوه دادن-واسطه گری

دست کج-نامطمئن-دزد

دو دو کردن-دویدن

چلو کباب-غذایی مرکب از چلو و کباب

آب رفتن زیر پوست کسی-پس از لاغری کمی فربه شدن

د ِ-حرفی برای بیان مداومت

تعطیلی-روز تعطیل-زمان دست کشیدن از کار

تنگ غروب-نزدیک غروب-آفتاب زردی

بی ریش-ناجوانمرد-نامرد

بد معامله-آن که در معامله ناراستی کند

 

زبان زدن-سخن گفتن-نوک زبان را به قصد چشیدن به غذایی زدن

جِر جِر کردن-چیزی را پاره پاره و ریز کردن-مانند کاغذ و پارچه

پوشالی-بی ارزش- بی مصرف

دده مطبخی-آدم کثیف و بد بو

زیر چاق-حاضر-آماده

چاتمه زدن-چند تفنگ را به شکل چاتمه در جایی گذاشتن

خیال کسی تخت بودن-آسوده خیال بودن-کاملن مطمئن بودن

پر عائله-کسی که اهل و عیال بسیار دارد

خسارت دیدن-زیان دیدن

ذِله شدن-ذله آمدن

خورد کردن-ریز ریز کردن-له کردن

جنس-کالا-کالای قاچاق-مواد مخدر مانند هرویین-تریاک و مانند آن ها

خلاف-جرم

تخت-آسوده-رضایت بخش-صاف و هموار

تقلا-دست و پا زدن-کوشش زیاد

حیف شدن-حرام شدن-نفله شدن-از فایده افتادن

بلا گرفته-گرفتار بلا-شیطان-شلوغ

رها کردن به امید خدا-دست کشیدن و به جریان روزگار واگذار کردن

 
جو گندمی-مویی که تک تک سفید شده است-موی سیاه و سفید

به سر و کول هم پریدن-دعوا کردن-شلوغ بازی درآوردن

افسرده‌بیان-بی‌هوده و بی‌مزه‌گو

خون کردن-قتل کردن-آدم کشتن

چشم دراندن-دقت زیاد کردن

بخت آزمایی-ترتیبی برای تقسیم جایزه میان خریداران بلیت

زود فهم-کسی که زود چیزی را درک می کند

 

دلی از عزا درآوردن-پس از مدت ها گرسنگی غذای مفصل خوردن-به خوشی ساعتی را گذراندن

از هفت دولت آزاد بودن-شاد و آزاد بدون نگرانی از قضاوت دیگران زندگی کردن

زیپو-بی رنگ و رو-بی رمق-رقیق و بی مزه

دامب و دومب-آوای ضرب و تنبک

آب از سر گذشتن-کار از چاره و تدبیر گذشتن

چپ بودن-چپ دست بودن-لوچ بودن-مخالف یودن

الف کوفی-چیز کج-آلت تناسلی

به دهان ها افتادن-فاش شدن-بر سر زبان ها افتادن

رج زدن-ردیف ایستادن-صف بستن-نوشتن مشق به ترتیب عمودی

خم به ابرو نیاوردن-رنجی را تحمل کردن

چس فیل-ذرت بو داده-نقل پیرزن

خوردگی-ساییدگی-فرسودگی

خاکسترمال کردن-شستن ظرف با مالیدن خاکستر به آن

به آتش کسی سوختن-به مکافات خطای دیگری مجازات دیدن

رعیت داری کردن-حراست کردن از زیردستان-مورد نوازش و محبت قرار دادن زیردستان

ریخت-شکل و قیافه-سر و وضع

خواری و زاری-پریشان حالی

دَم کرده-پر رطوبت-باد کرده

اخ و تف کردن(آب دهان بیرون افکندن)

از یک قماش بودن(سر و ته یک کرباس بودن)

آبشان از یک جوی نرفتن-همداستان شدنشان ممکن نبودن-با هم نساختن

حاشیه بندی-گل کاری کردن در باغچه-مرز بندی

ابتدا به ساکن-ناگهانی-بی‌مقدمه

زال و زندگی-وسایل زندگی-اسباب معیشت

پف کردن-ورم کردن-باد کردن-مغرور شدن

خوشگل-دل پذیر-تو دل برو-زیبا

آشوب شدن دل-دچار تهوع شدن

روی پای خود ایستادن-به خود متکی بودن-به دیگران نیاز نداشتن

چار شاخ ماندن-بی حرکت ماندن به علت درد کمر یا از روی ترس یا تعجب

چفت کردن-با زنجیر بستن

تلمبار- تل انبار
دست خالی بودن-تهی دست بودن-بی چیز بودن

دزد حاضر و بز حاضر-می توان همه چیز را دید و داوری کرد

تیغ کش-چاقوکش حرفه ای-لات و جاهل

تنه زدن-با تنه به کسی ضربه زدن

با کسی سرشاخ شدن-با کسی در آفتادن

در به در شدن-آواره شدن-بی خانمان شدن-جا و منزل مناسبی نداشتن

 

تامین آتیه-پیش بینی و اندوخته برای زندگی آینده

پنبه شدن رشته-باطل و بی هوده شدن کار

ترق و تروق-سر و صدای به هم خوردن دو یا چند چیز

چروک خورده-چین خورده-ناصاف شده

تو حساب بودن-وارد بودن-به مسائل آگاه بودن

جان بر لب نهادن-به کاری خطرناک اقدام کردن-آماده ی مرگ شدن

دان دان بیرون زدن-ظاهر شدن دانه ها بر پوست

حیا را خوردن و آبرو را قی کردن-بسیار بی حیا و گستاخ بودن

ریغماسی-ضعیف و مردنی-مریض و کم مقاومت

خاربست-دیوارمانندی از خار و خاشاک بر گرد چیزی

خوش خیال-آن که به دل بد راه نمی دهد-بی خیال

چارچار زدن-بی حیایی کردن

زهره کردن-بسیار ترساندن

حکایت-بسیار مهم-چیز عجیب

چادر دَران کردن-از رفتن زن مهمان جلوگیری کردن

جور به جور-نگا. جوراجور

زرشک-لفظی است مانند زکی که به هنگام باور نکردن و رد کردن حرف طرف گفته می شود

از دست کسی در رفتن(کاری را بی‌اختیار و ناخواسته انجام دادن)

چاتمه زدن-چند تفنگ را به شکل چاتمه در جایی گذاشتن

تت و پت کردن-شکسته سخن گفتن-لکنت پیدا کردن

از اوناش نبودن ( فقط به‌صورت منفی)(از جمله‌ی کسانی نبودن که مخاطب گوینده‌ی جمله را از آنان پنداشته است)

اُریب(کجکی، یک بر، یک ور)

رو شدن-آشکار شدن-فاش شدن

رسیدن-مواظبت کردن-مورد لطف قرار دادن

تخم مرغ کسی زرده نداشتن-حقه باز بودن

اسم شب(کلمه‌ی رمز برای عبور به هنگام شب)

اصحاب منقل-اهل گفت‌وگو و سخن

ترس بر داشتن کسی را-از وارد شدن به کاری بیم داشتن

حسن دله-آدم ولگرد و بیکاره

بی برو برگرد-بدون تردید-بی چون و چرا

از پارو بالا رفتن پول(ثروت بسیار داشتن)

پزا-زود پخت شونده

 

بلبشو-هرج و مرج-شلوغی

بد خواب شدن-بی خواب شدن-خواب آسوده نکردن

 

بخاری از کسی بلند نشدن-به حال دیگری سودی نداشتن-توانایی و برش نداشتن

دل دادن-دقت کردن-توجه کردن-عاشق شدن

پَخ خوردن-تیزی چیزی

چوب شدن-ساکت و بی حرکت شدن-از ترس یا تعجب بر جای ماندن

راست و حسینی-رو راست-بی شیله پیله

این پا آن پا کردن(دودل بودن، وقت تلف کردن)

دود دادن-ضد عفونی کردن-گذاشتن گوشت و ماهی در معرض دود غلیظ برای فساد ناپذیر کردن آن

خلا-مستراح

به دندان کشیدن-خون دل خوردن-کاری پر زحمت انجام دادن

چای صاف کن-وسیله ای نوردار برای صاف کردن چای به هنگام ریختن به استکان یا فنجان

حرف کسی در رو داشتن-دارای نفوذ بودن

رحمت به . . .-صد رحمت به-هنگام برتری دادن چیزی به کار می رود: رحمت به آب حمام

آدم عوضی(کسی که ظاهرش با باطنش یکی نیست، بدطینت)

آفتابه خرج لحیم(بیشتر بودن هزینه‌ی تعمیر چیزی از بهای نو آن)

آتش به گور کسی باریدن-پس از مرگ دچار عذاب شدن

دو دل-مردد-بی تصمیم

بی کله-نترس-شجاع-بی خرد-تهی مغز

تخم طلا گذاشتن-کنایه از چیز گران بها آوردن-کار بسیار مهمی انجام دادن

زیر اخیه رفتن-به نفع کسی به کاری تن دادن

به پر و پای کسی پیچیدن-پیله کردن به کسی-با کسی در افتادن

روی حرف کسی حرف نزدن-با حرف کسی مخالفت نکردن

حرف به حرف کردن-موضوع گفت و گو را عوض کردن

تار و مار-متفرق-پراکنده

زبان کوچک-گوشت زبان شکل آویخته در حلق

اوستاکار-استادکار-ماهر و مسلط

حساب کشیدن-حساب خواستن

تجدید شدن-قبول نشدن در پایان سال تحصیلی و تکرار برخی از درس ها در شهریور ماه

راحت کردن خیال کسی-به کسی اطمینان خاطر دادن
استخوان لای زخم گذاشتن-بلاتکلیف گذاشتن-کاری را کش دادن

آدم عوضی(کسی که ظاهرش با باطنش یکی نیست، بدطینت)

از تو به‌خیر و از ما به‌سلامت(ما را از این پس با یکدیگر کاری نیست)

پا جای پای کسی گذاشتن-از کسی تقلید و پی روی کردن

زنگ دندان ماندن-زمان درازی گرسنه ماندن

پیمانی-استخدام غیر رسمی

ارزانی(بخشیدن، دادن)

خرده خر-کسی که آذوقه ی خانه را روز به روز می خرد نه یکجا

بد اخم-عبوس و ترشرو

خوش نقش-خوش اقبال-پارچه یا قالی که نقش های زیبا دارد

انداختن(فروختن جنس بنجل و ارزان به بهای گران، درست کردن)

از پا ننشستن-سماجت ورزیدن-از کوشش دست نکشیدن

تیغی-چیزی که با کلاه برداری از کسی گرفته باشند

از نفس افتادن(بسیار خسته و مانده شدن)

بند و بست-ساخت و پاخت-توطئه

 

بی اشتها-بی میل به غذا

تخم چیزی را برانداختن-ریشه کن ساختن

توپ و تشر زدن-سخنان درشت به کسی گفتن-بر سر کسی فریاد زدن

آب دادن بند(خود را لو دادن، فرصت را از دست دادن)

حساب بردن-پروا داشتن-اطاعت کردن

افتادن تشت کسی از بام(رسوا شدن، باز شدن مشت کسی)

 

ته ریش-ریش اندک

از بر گفتن یا نوشتن(متنی به اتکاء حافظه)

پَخت-لوازم مورد نیاز زندگی

از بز حرام‌زاده‌تر(سخت‌گریز و حیله‌گر)

به باد دادن- باد دادن

 

حشل-خطر

پیش بودن-جلو بودن-برتری داشتن

حیف شدن-حرام شدن-نفله شدن-از فایده افتادن

بی نور-بی عرضه-بی مصرف-کسی که به دوستان کمکی نکند

تمام وقت-شامل تمام ساعت های کار

از خجالت آب شدن(بسیار شرمنده شدن)

بستن-یخ ردن-منجمد شدن-منعقد شدن-سفت شدن-ریختن بیش از اندازه-هدف قرار دادن

آب از سر گذشتن-کار از چاره و تدبیر گذشتن

دلپُری-عقده ی دل-خشم و کینه ی انباشته شده

روغن زرد-روغن حیوانی

آدم دو قازی-شخص بی‌سروپای بی‌ارزش

برآورد-تخمین

بخیه به آبدوغ زدن-کار بی هوده کردن

تره بار-میوه ها و سبزی ها

با پا پس زدن و با دست پیش کشیدن- از بام خواندن و از در راندن

چکشی جواب دادن-محکم و قاطع پاسخ دادن-تند و برخورنده پاسخ دادن

از دل و دماغ افتادن(شور و نشاط خود را از دست دادن، بی‌حوصله شدن)

چشم به روشنایی افتادن-سودی را در جایی گمان کردن و به آن طمع کردن

دوا خور کردن-عرق خور کردن-مسموم کردن

دست دادن-پیش آمدن

آغ و داغ(سخت مشتاق و شیفته)

زاغه نشین-کسی که در خانه ای محقر و آغل مانند زندگی می کند

توالت کردن-آرایش کردن

 

حرف بَری کردن-سخن چینی کردن-خبرچینی کردن

چانه انداختن-جان کندن-حرکت پیش از مرگ

پاشنه ی کفش ور کشیدن-آماده ی انجام کاری شدن

چله داشتن-عزادار بودن در روز چهلم مرگ عزیزی

ذلیل شده-خوار و زبون-دشنام و نفرینی که زنان به کودکان بسیار شیطان خود می دهند

چاقچور-شلوار گشاد و بلند و کف دار زنانه که آن را بر روی شلیته و تنبان می پوشیدند

جا خالی دادن-در بازی هایی مانند والیبال و فوتبال توپ را به جایی انداختن که دست یازیگر حریف به آن نرسد

از هول هلیم توی دیگ افتادن(از حرص و طمع زیاد به جای سود زیان دیدن)

جا افتادن-سر جای خود آمدن

ژله-لرزانک

جَلَب-حقه باز-موذی-تقلبی-زن نا به کار

پیشواز رفتن-به دیدار کسی شتافتن-پیش از آغاز ماه رمضان روزه گرفتن

به پول رساندن-فروختن

رو نشان دادن-چهره نمایاندن

پادو-شاگرد دکان-کسی که کارهای سرپایی را انجام می دهد

دزد سر گردنه-کاسب نادرست و گران فروش

 

آب شدن-شرمنده شدن-رفتن آبرو-به فروش رفتن کالا

اختر شمردن-شب‌بیداری

اسباب‌چینی(دسیسه‌چینی، توطئه‌چینی)

افتادن به گردن کسی(به کسی تحمیل شدن)

 

زحمت کش-کارگر-پیشه ور

آفتابه خرج لحیم-بیشتر بودن هزینه‌ی تعمیر چیزی از بهای نو آن

تو خشت افتادن-به دنیا آمدن

بُز آوردن-بد آوردن-بد شانسی آوردن

خدا به همراه-خدا خافظ

چم گرفتن-رونق گرفتن-سر و سامان گرفتن

پاک-به کلی-یکسره