منتخبی از اصطلاحات کوچه بازاری و خیابانی ایرانی قسمت 34

منتخبی از اصطلاحات کوچه بازاری و خیابانی ایرانی قسمت 34

پشت میز نشین-کسی که کار اداری دارد-کارمند

اِرا-هنگامی که کسی نمی‌تواند و یا نمی‌خواهد به چرایی پاسخ دهد آن را به طنز می‌گوید

در دست-آماده-حاضر

حق گرفتن-نگا. حق بردن

زنده باد مرده باد-جار و جنجال سیاسی-تظاهرات سیاسی-شعارهای موافق و مخالف دادن

جاکن کردن-به حرکت درآوردن-کسی را از مقامی دور کردن

خوش وعده-آن که به وعده اش وفا می کند

پای کسی را از جایی بریدن-آمد و رفت کسی را از جایی قطع کردن

الابختکی-اتفاقی-تصادفی

آدم شش‌درچهار-شخص کوچک اندام و ریزنقش

زبان گزه رفتن-زبان گزیدن-لب به دندان گرفتن

 

بغض کردن-متاثر و غمگین شدن و به خود فرو رفتن

چشم و دل پاک-کسی که به دیده ی بد به ناموس دیگران نگاه نکند

جوراجور-دارای انواع گوناگون

آتشی شدن-از کوره در رفتن

خانم آوردن-پا اندازی کردن

پشت کار داشتن-داشتن نیرویی که انسان را به پایان دادن کار وا می دارد

دلچرکی-ناخوشایندی-اکراه

بال بال زدن-بی قراری کردن-دل واپس بودن

دل و حوصله-آمادگی-حاضر بودن برای انجام کاری-شور و اشتیاق

آمد نیامد داشتن-روی دادن واقعه‌ای که احتمال فرخنده و نحس‌بودن هر دو در آن هست

 

حال و حوصله-نگا. حال و احوال

در آوردن تقلید-ادای کسی را در آوردن-مسخره کردن

آرتیست‌بازی-انجام کارهای غیرعادی

اله و بله(چنین و چنان)

دیگ بخار-دستگاه تولید بخار

 

بلند بالا-قد بلند

از زیر کار در رفتن(تن زدن و نپذیرفتن کاری، کار را جدی نگرفتن)

بر پا-سرپا-استوار-بلند شوید !

جفت کردن کفش های کسی-بیرون کردن کسی از جایی

 

جاده صلف کن-کسی که موانع را از سر راه بر می دارد-آلت دست

پنجه-انگشتان پنجگانه ی دست

حلال کردن-از تقصیر کسی گذشتن-طلبی را به کسی بخشیدن

نخته شدن-تعطیل شدن-بسته شدن-از رونق و اعتبار افتادن

تازه به دوران رسیده-نو کیسه-کسی که تازه به ثروت یا به جایی رسیده است

پشم و پیله-ریش

دخل کسی آمدن-کلک کسی کنده شدن-کار کسی ساخته شدن-نابود شدن

باب-مرسوم-معمول

بردن سر کسی-با سر و صدا کسی را گیج و خسته کردن

بعد از نود و بوقی-پس از مدتی دراز

احدالناس(کسی، فردی)

 
ته آواز-صدای نسبتن خوب
خلاص کردن-تمام کردن-کشتن

دهن کسی لق بودن-رازدار نبودن

از این حَسن تا آن حَسن صد گز رسن(در باره‌ی دو چیز گویند که ظاهری یکسان و بهایی بسیار متفاوت دارند)

ریز ریز-خرد شده-کاملن خرد

پا پیچ-شکایت-سخن چینی-مزاحم
از آب کره گرفتن-از آب روغن گرفتن

دل و روده ی چیزی را در آوردن-اجزای درون چیزی را به هم زدن و بیرون ریختن

 

حکیم باشی را دراز کردن-مجازات کردن بی گناه

خداپسندانه-مورد پسند خدا

آقادایی را جنباندن(حرکتی به خود دادن)

پیاده کردن-انجام دادن-تحقق بخشیدن-از هم باز کردن

دوا شور-شستن فرش با نوعی دوای جلا دهنده

چشمگیر-جالب توجه-با ارزش
خوش خدمتی-خودشیرینی-چاپلوسی

بد هوا-کسی که به خیال های بلند تر از حد و حق خود افتاده باشد

جاهل-جوان-نادان

رو دست بالا آمدن-رقابت کردن-پیشی گرفتن

خواب نامه-کتابی که در آن تعبیر خواب ها نوشته شده است

پا پیچ-شکایت-سخن چینی-مزاحم
حال کردن-لذت بردن
از قلم افتادن(فراموش شدن، مورد بی‌مهری قرار گرفتن)
چشم کسی آلبالو گیلاس چیدن-نگاه کردن و ندیدن

بی چیز-تهی دست-فقیر

دو به دست کسی افتادن-به دست آوردن فرصت برای اعمال نظر-قدرت نمایی یا انتقام جویی

آتش به جان ( گور) گرفته(ذلیل‌شده، ورپریده)

پخش و پلا-پراکنده-تار و مار

خرناس-نگا. خُرخُر

پلاس-اثاث مختصر منزل

بَر و بیابان-دشت و صحرا

خوشی زیر دل کسی زدن-به بخت خود پشت کردن-موقعیت خوب را با ندانم کاری از دست دادن

تُخس-ناقلا-شیطان-شرور

ابتدا به ساکن(ناگهانی، بی‌مقدمه)

چاق کردن دنده-به دنده گذاشتن اتوموبیل

بازی در آوردن-بهانه آوردن-دبه در آوردن

تنگ شدن خلق-عصبی شدن-بی حوصله شدن-خشمگین شدن

پیچیدن به پر و پای کسی-با کسی بد رفتاری کردن-به کسی سخت گیری کردن

چلغوز-فضله ی مرغ و کبوتر-آدم کوتاه قد و بی عرضه

آب چشم گرفتن(ترسانیدن، به گریه انداختن)

دل توی دل نبودن-بی تاب و بی قرار بودن

پوشالی-بی ارزش- بی مصرف

خیر مقدم-خوش آمد

دور دست-جایی دور

پنبه شدن رشته-باطل و بی هوده شدن کار

دمپایی-کفش راحتی خانه

حساب داشتن-حساب بانکی داشتن

دل آمدن-به چیزی تن در دادن

 

ابرو کج کردن(خشم گرفتن)

چشم کسی آلبالو گیلاس چیدن-نگاه کردن و ندیدن

جاجا-آوازی که با آن مرغ را به لانه اش می رانند

جیب بری-دست بردن در جیب دیگران به قصد دزدی-شارلاتانی-حقه بازی

زیر پای کسی را جارو کردن-سبب اخراج کسی از کاری یا جایی شدن

چاسان فاسان-آرایش-بزک

خوابیدن-خراب شدن-فرو ریختن

به صرافت افتادن-به فکر انجام کاری افتادن

 

جان کسی را به لب آوردن-سخت آزار دادن-به کسی انتظار دراز دادن

 
دستی پز-نانوایی که در خانه نان می پزد

دنده نهادن-قبول کردن-رغبت کردن

خشتک کسی را جر دادن-نگا. خشتک پاره کردن

به گوش خر یاسین خواندن-بی اعتنایی کردن به حرف و نصیحت- از این گوش گرفتن و از آن گوش در کردن

تک پا راه رفتن-بی سر و صدا راه رفتن-کنایه از چابکی

چشم نم نمی-کسی که چشمش آب پس نمی دهد
چرند گفتن-نگا. چرند بافتن
خوردن حرف-نگا. حرف را خوردن
پت و پهن-دارای پهنای بیش از حد-کت و کلفت-گل و گشاد

بخت، بخت اول-برای هر زنی شوهر اول بهتر است

دستم به دامنت-به یاری ات سخت نیاز دارم

خنک شدن دل-آسایش خاطر پس از گرفتن انتقام

زمینه سازی کردن-مقدمه چیدن برای انجام کاری

از دست کسی کشیدن(از کسی در زحمت و رنج بودن)

آب آتش زده-اشک

زوار-زه وار-چیزی شبیه به زه

در آش رشته گوشت دیدن-چیزی غیرمنتظره و دور از انتظار دیدن

زیر سبیل کسی را چرب کردن-رشوه دادن به کسی

چه مرگته ؟-چه دردی داری ؟

اردک‌پرانی(از عهده‌ی جنگ با کسی برنیامدن)

دود چیزی تو چشم کسی رفتن-سودش به کسی و زیانش به دیگری زسیدن

زال و زندگی-وسایل زندگی-اسباب معیشت

پوست هندوانه زیر پای کسی گذاشتن-کسی را با تحریک حس غرورش به خطر انداختن

تیپا-ضربه ای با نوک پا-اردنگی

رخصت خواستن-اجازه خواستن

زال-کسی که موهای سر و ابرو و مژه های سفید دارد

چشم سفید-گستاخ-حرف نشنو-پر رو

جغ جغ-صدای به هم خوردن چند چیز-صدای همهمه

ایراد بنی‌اسرائیلی(بهانه‎های بی‌خود و بی‌جهت)

دیم-زراعتی که از آب باران آبیاری می شود

زدن به قدش-دست دادن به شیوه جاهلی که با صدا همراه است و هنگام رسیدن به توافق در انجام کاری گویند

حق و حساب دادن-رشوه دادن-آجیل دادن

جا انداختن-به سر جای خود آوردن

پا خوردن فرش-نرم و لطبف شدن فرش بر اثر رفت و آمد بر آن

پا منبری-شاگرد روضه خوان

بریدن از هم-قطع رابطه کردن

زیپ دهن را کشیدن-حرف نزدن-دهان را بستن
دل تو ریختن-مضطرب و وحشت زده شدن بر اثر شنیدن خبر ناگوار

چایمان کردن-سرما خوردن-چاییدن

رنگ پریدگی-بی رنگ شدن چهره از ترس یا خشم یا بیماری-رنگ باختگی

انگشت روی چیزی گذاشتن(موضوعی را مورد توجه قرار دادن)

زهره ترک کردن-سخت ترساندن-از وحشت به حال مرگ انداختن

ختنه نکرده-آزمند-پول پرست-نامسلمان-پدر سوخته

تخم پس انداختن-بچه ساختن-بچه به دنیا آوردن
تلق و تولوق-صدای ناهنجار

رفیق بازی-زیاده روی در دوستی کردن

آسمان‌جل(ندار، بی‌چیز، کسی که رواندازش آسمان است)

خودفروش-فاحشه-خائن

زیاده روی کردن-اسراف کردن-افراط کردن

پای کسی لب گور بودن-به آخر عمر رسیدن-بسیار پیر شدن

زیر اخیه گذاشتن-کسی را به کاری که سودش به دیگری می رسد گماشتن-زیر فشار گذاشتن

پالان خروس-کنایه از چیزی که وجود ندارد برای نشان دادن نداری مطلق

پی جوری کردن-پی جویی کردن-دنبال نمودن

آسمان (و) ریسمان به هم بافتن(حرف‌های بی‌ سروته و بی‌ربط زدن)

حرام کردن-تلف کردن-از میان بردن نتیجه و فایده

پیل پیلی رفتن- پیلی پیلی خوردن

رو راست-پوست کنده-آشکارا-صریح-بدون ابهام

 

انگشت رساندن(دست‌درازی کردن، دست زدن)

الو گرفتن(آتش گرفتن، (کنایه از شدت خشم و عصبانیت))

در آوردن از خود-دروغ پردازی کردن

بالا انداختن-نوشیدن مشروبات الکلی

از این شاخ به آن شاخ پریدن-دائمن از موضوع منحرف شدن و به مطالب فرعی پرداختن

زود باش !-شتاب کن! عجله کن!

زیر لفظی-هدیه ای که پس از بله گفتن به عروس می دهند
راهی کردن-روانه کردن-فرستادن

دست آخر-سرانجام-آخر سر-آخر کاری

جراندن-جر دادن-پاره کردن

تخم جن-حرام زاده

روی خون افتادن زن آبستن-بچه انداختن

رد شدن-مردود شدن-پذیرفته نشدن
آت و آشغال(وسایل کهنه و بی‌مصرف)

حالا حالاها-مدت دراز

در آمدن از آب-نتیجه دادن-تربیت شدن-روشن شدن حقیقت

بلا گرفته-گرفتار بلا-شیطان-شلوغ

آبدوغ خیاری(بی ارزش، بی اعتبار)

دست نگاه داشتن-توقف کردن در انجام کار-معطل شدن و منتظر ماندن

دریدگی-وقاحت-بی شرمی-پر رویی

پای کسی را گرفتن-زیانی به کسی وارد شدن

تیشه به ریشه ی کسی یا چیزی زدن-قصد نابودی کسی را داشتن

ژله-لرزانک

دُوال پا-آدم سمج

تنبان درآر-بی حیا-دریده

دست به گریبان شدن-با هم به جدال پرداختن-گلاویز شدن

دعوا-مشاجره-نزاع-بازخواست و سرزنش

چای صافی-نگا. چای صاف کن

دو کرپا-چمباتمه

تنگ شدن خلق-عصبی شدن-بی حوصله شدن-خشمگین شدن

پیله کردن به کسی-با مزاحمت اصرار و پافشاری کردن به کسی-پاپی کسی شدن

دفتر روزنامه-دفتری که در آن ریز همه ی داد و ستدهای روزانه را ثبت می کنند

چپکی-از طرف چپ-خشم آلود

خدا نکرده-امیدوار این طور نباشد

بعد از نود و بوقی-پس از مدتی دراز

بکُش-تا سر حد مرگ-بیش از حد توانایی

 

از گرد راه رسیده-تازه‌وارد-هنوز به کار دیگری نپرداخته

پیشکار-رییس دارایی شهر یا استان

دُم کله پز را گرفتن-رفتن کسی بی سر و پا و آمدن کسی بی سر و پاتر به جای او

خاج کشیدن-صلیب کشیدن

خوش گوشت-آن که زخم تن او زود بهبود می یابد-خوش ادا-خوش اخلاق

خط دادن-سرمشق دادن-فکر کسی را هدایت کردن

خرج کردن-هزینه کردن-صرف کردن

چس نفس-پر حرف-کسی که حرف های بی سر و ته و ملال آور می زند

از زور پسی به گربه آقا عمو گفتن-با دشمنی که دفع آن نمی‌توان-مدارا کردن

چینی بند زن-کسی که تکه های شکسته ی ظزوف را به هم می چسباند

جنجالی-آن چه موجب هیاهو شود-آن چه بر سر زبان ها افتد

آروغ بی‌جا زدن-نابه‌جا سخن‌گفتن-نسنجیده کاری کردن

از دهان در رفتن(پریدن حرفی از دهان، بدون پیش‌بینی سخن راندن)

خورد دادن-درخیاطی کم کم قسمت اضافی را از بین بردن-به زور به کسی خوراندن

پشت و روی یک سکه-دو چیز به ظاهر متفاوت ولی در واقع مانند هم

پیمانی-استخدام غیر رسمی

با آب و تاب-با شرح و تفصیل
پساب-آبی که پیش از این در آن چیزی خیسانده یا جوشانده باشند
پشکل-سرگین حیوانات اهلی

اهل کوفه-سست پیمان-بی‌وفا و غیرقابل اعتماد

دور علم کسی جمع شدن-دور کسی گردآمدن و از او پشتیبانی کردن

خوار و ضعیف-نحیف-ناتوان

 

زیر دندان کسی مزه کردن-از چیزی خوش آمدن-خواهان تکرار چیزی بودن

چلغوز-فضله ی مرغ و کبوتر-آدم کوتاه قد و بی عرضه

آس و پاس-در نهایت تهیدستی-بینوا-مفلس

به پیر و پیغمبر قسم خوردن-سوگند بسیار یاد کردن

جفت گیری کردن-جماع کردن حیوانات
بای دادن-رشوه دادن-باج دادن

دایر شدن-بر پا شدن-رواج یافتن-آباد شدن

زانویی-زانو

به غوره مویز شدن-آموزش ندیده و بی تجربه ادعا داشتن

اصل‌ کاری(مهم‌ترین چیز یا شخص)

اسم شپش کسی منیژه خانم بودن(خودبزرگ‌بینی احمقانه داشتن)

خان خانم ها-محترم ترین خانم ها-بیش تر به دختر بچه گفته می شود

آینه‌ی زانو-برآمدگی زانو

بلا به دور-بلاها دور باد

خدا به رد-در پناه خدا

جام زدن-شراب نوشیدن-باده خوردن

تک و توک-به ندرت-کمی

به مفت نیارزیدن-هیچ ارزشی نداشتن

حلال طلبی-نگا. حلال یابی طلبیدن

الف الف کردن-قاچ‌قاچ کردن

ازرق(چشم زاغ)

خیرات کردن-چیزی را

دست به چیزی شدن-بی درنگ آن چیز را برداشتن-آماده ی استفاده از آن چیز شدن

پا روی دم سگ گذاشتن-خشم شخص پستی را برانگیختن

خشک شدن قر در کمر-به پایان نرساندن خودنمایی و جلوه گری

اوا خواهر(مرد زن‌نما، مردی که علائق زنانه دارد)

آلت فعل(وسیله‌ی انجام کار)

بند-ریسمان-طناب-رشته

تا کردن-دو یا جند لا کردن-رفتار کردن

چرک و خون-چرک آلوده به خون

داداشی-برادر در زبان کودکان

دست به چماق-چماق در دست-آماده ی چماق زدن

از دور دستی برآتش داشتن(آشنایی سطحی و ناکافی با چیزی داشتن)

به هدر دادن-تلف کردن-تباه کردن-از دست دادن

 

از جا در رفتن-کنترل خود را ناگهان از دست دادن-ناگهان خشمگین شدن

خرت و پرت-اثاثه ی کم بها-خرده ریزه

آدم سر به راه-شخص خوب و نجیب-کسی که مزاحم دیگران نیست

خود را خراب کردن-خود را کثیف کردن

دَم ِ پَر کسی رفتن-نزدیک کسی رفتن-به کسی پناه بردن

با اشتها-متمایل به غذا

پابوس-زیارت

اجباری بردن-کسی را به خدمت سربازی بردن

خورد رفتن-از بین رفتن قسمت اضافی در خیاطی-جذب شدن و حل شدن در چیزی

حرام کردن-تلف کردن-از میان بردن نتیجه و فایده

پنجه بوکس-سلاحی سردئ به صورت حلقه های به هم پیوسته و دارای برآمدگی های برجسته
اکبیری(زشت، بی‌ریخت)

پف کرده-بادکرده-ورم کرده

خراب کردن دختر-دختری را منحرف کردن

پت پتی-موتور سیکلت

چس و فس-اسباب خرده ریزه ی ناقابل-خرت و پرت

پر و پاچه ی کسی را گرفتن-بر کسی خشم گرفتن-به کسی دشنام دادن

بد سیرت کردن-به دختری تجاوز کردن-بی عصمت کردن

چه صیغه ای است ؟-چه معنی داد ؟

دست مزد-اجرت-مزد کار

دو به هم انداز-فتنه انگیز-سخن چین

رفتگر-سپور-آشغالی

به هم خوردن حال-استفراغ کردن-بالا آوردن

دوبلور-دوبله کننده

آبِ بسته(شیشه، بلور، یخ، برف)

دل-معده

بلایی به روز کسی آوردن-به کسی آزار سخت رساندن

تن به کار دادن-زیر بار کار و مسئولیت رفتن-برای کار آماده شدن

از پشت خنجر زدن(به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای در آوردن)

آغا‌پنبه-زن بسیار سفیدرو-عروسک پنبه‌ای

بخور بخور-خوردن فراوان از مال دیگران

دو لبه-دارای لب کلفت

جیغ و داد-داد و فریاد

راه پله-آن بخش از ساختمان که در آن پله ها طبقات را به یکدیگر می پیوندد

ریز بین-نکته سنج-بسیار دقیق-باریک بین

تارتنک-عنکبوت-کارتنک

دکان و دستگاه به هم زدن-سر و سامان یافتن-قدرت و ثروت پیدا کردن

انگشت بر حرف نهادن(ایراد گرفتن، نکته‌گیری کردن، اعتراض کردن)

زبان درازی کردن-با گستاخی و بی ادبی خارج از حد خود سخن گفتن

تند کردن-سریع شدن در رفتار و حرکت-زبان گز کردن غذا

آغبانو-لقبی برای زنان محتشم و بزرگ

پا به ماه-آبستنی که در ماه آخر خود است

رجاله-اراذل و اوباش

درز گرفتن-کوتاه کردن سخن-اصطلاح خیاطی برای کوتاه کردن اندازه ای در لباس

افندی پیزی(به‌ظاهر شجاع و در واقع ترسو، پهلوان پنبه)
حرف دهن خود را نفهمیدن-مزخرف گفتن-حرف بی ربط زدن

دو رانو نشستن-نشستن چون شتر که نشانه ی ادب است

به دردسر انداختن کسی-کسی را به وضع دشواری دچار کردن

جنجال-هیاهو-داد و فریاد-غوغا

چیلک دان کسی را تکاندن-کسی را وادار با افشای رازش کردن

پر عائله-کسی که اهل و عیال بسیار دارد

دهنی کردن-آب دهان زدن به غذا یا چیزی

زدن به تور-به چنگ آوردن-تصاحب کردن
حرف پهلودار-سخن کنایه آمیز

در رفتن با کسی-رفع اختلاف کردن با کسی-آشتی کردن

اردک‌پرانی-از عهده‌ی جنگ با کسی برنیامدن

راه بلد-راهنما-آن که راه را خوب می شناسد

خیابان گرد-بی کاره-ولگرد

بیرق کسی نخوابیدن-همواره کامروا بودن-پایدار بودن دولت و شکوه

ته مانده-آن چه که از خوردن باقی مانده است

خوش ترکیب-نگا. خوش تراش

به خدا سپردن-برای کسی آرزوی امنیت در پناه خدا کردن

داریه نم کن-کسی که پوست داریه را نم می زند تا نیکو بنوازد-چاپلوس

در گوشی-با زمزمه-پچ پچ وار

بازیگوش-شیطان و حرف نشنو-بازی دوست

دلو حاجی میرزا آقاسی-آدم بی قرار و پر تحرک

جیب خالی پز عالی-کسی که در عین تهی دستی افاده دارد و خودش را با ظاهرسازی بگیرد

روی داریه ریختن-رسوا و بی آبرو کردن-برملا کردن-آشکار کردن

دود ِ نازک-دود سیگار و قلیان و چپق

حاشا و کلا-هرگز-ابدن-به هیچ وجه

انگشت رساندن-دست‌درازی کردن-دست زدن

خرافاتی-آن که به خرافات باور دارد-عقب مانده

از چیزی (کسی) متنفر و بیزار شدن

جهنم-کلامی که آن را به هنگام بی اهمیت دانستن چیزی می گویند

از هفت دولت آزاد بودن-شاد و آزاد بدون نگرانی از قضاوت دیگران زندگی کردن

ریش توپی-ریش تپه

رک گویی-صاف و پوست کنده حرف زدن

از پارو بالا رفتن پول(ثروت بسیار داشتن)

 

از پارو بالا رفتن پول(ثروت بسیار داشتن)

خصوصی-مقابل عمومی

تخته پوست انداختن-زمانی دراز نزد کسی ماندن-کنگر خوردن و لنگر انداختن

جانور-کرم شکم و معده

 
پرت از مرحله-دور از اصل موضوع

توی دل کسی خالی شدن-ترسیدن-ناامید شدن

دست نشانده-زیر دست-مطیع-فرمان بردار

از جلوی کسی در آمدن-در برابر کسی مقاومت کردن

خر غلت زدن-مانند خر بر خاک غلتیدن

آدم عوضی(کسی که ظاهرش با باطنش یکی نیست، بدطینت)

چشم را درویش کردن-جلوی نگاه خود را گرفتن-نگاه نکردن

از ران خود کباب خوردن-با سختی چیزی به‌ دست آوردن

 

ترکیدن دل-از چیزی سخت ترسیدن

زبان درآوردن-آغاز سخن گفتن کودک

پابند شدن-دلبستگی پیدا کردن-به چیزی یا کسی گرفتار شدن

جلو بُر شدن-مورد حمله قرار گرفتن

پیش غذا-آن چه پیش از غذای اصلی می خورند

چوغ-چوب

حکایت-بسیار مهم-چیز عجیب

ریغو-مردنی-ضعیف مزاج-کم مقاومت

تر و چسب-بی درنگ-بی معطلی-فرز و چابک

تازه عروس-دختری که تازه ازدواج کرده است

تخمی-به درد نخور-بی مصرف

زند و زا کردن-زاییدن-زاد و ولد کردن

حق آب و گل داشتن-دارای امتیاز و اعتبار بودن

بی سر و ته-بی معنی-بی هوده-بی نظم

خاک و خُل-گرد و غبار-آشغال

زیر چاقی-مهارت

چشمک-ایما و اشاره به چشم

پی نخود سیاه فرستادن کسی-کسی را از سر خود باز کردن

 

ازقحطی‌درآمده(گرسنه‌چشم، آدم ندید‌بدید)

تند نویس-کسی که سریع می نویسد

آقبانو-نوعی پارچه‌ی نخی نازک

خرابکاری-به هم زدن نظم-ایجاد اختلال-آلودن بستر و لباس-تروریسم

آدم بگو بخند(شیرین‌زبان و بذله‌گو)

دَم کردن-ریختن آب جوش روی چای و مانند آن و حرارت دادن آن ها-گذاشتن برنج جوشانده بر روی آتش تا آب آن بخار شود

راست روده شدن-اسهال گرفتن

پشت بام-سقف بیرونی بام

ابرو زدن(رضا دادن، اشاره کردن)

رقصاندن بز-هر دم بهانه گرفتن

چهار دیواری کسی نشست کردن-بدبخت شدن-از کار و زندگی ساقط شدن

اسم‌ورسم(نام و مقام، شهرت و اعتبار)

جزاندن-آزار و اذیت کردن

تخسی-شیطنت-شرارت-ناقلایی

از بر بودن-مطلبی را در حافظه داشتن

زیر دل زدن-تهوع آوردن

زبان باز-کسی که با چرب زبانی به مقصود خود می رسد

از چشم افتادن(مورد بی مهری قرار گرفتن ، بی‌اعتبار شدن)

تازه به چهل سالگی رسیدن (اول بلوغ و خوشی)

آسیاب‌گردان-کسی که به‌خوبی از عهده‌ی کارها بر می‌آید

پشت پا به بخت خود زدن- به بخت خود پشت پا زدن

ریشه کردن-قوام یافتن-جایگیر شدن-مستحکم شدن وضع

استخوان در گلو داشتن-رنج و سختی کشیدن
دست ننه ات درد نکند-به تمسخر به کسی که کار نادرست کرده است می گویند
خشک-بدون انعطاف-بی عاطفه-خشن

به نفس نفس افتادن-نفس نفس زدن

چِل بسم الله-لوحه ی کوچکی که در آن آیات قرآن می نوشتند و برای دفع چشم زخم بر گردن کودک می آویختند

دو لا شدن-خم شدن-تعظیم کردن

 

زار بودن کار کسی-پیچیده و دشوار بودن کار کسی

دانشگاهی-کسی که در دانشگاه کار می کند-اعضای هیات علمی

ته دل کسی مالش رفتن-احساس ضعف یا ترس کردن-حالتی شبیه به گرسنگی داشتن

دهن پاره-بد زبان-بی حیا-کسی که نمی تواند جلوی زبانش را بگیرد

پا روی دم کسی گذاشتن-کسی را آزردن و به کینه جویی برانگیختن

تخته پوش کردن-پوشانیدن سقف و مانند آن با تخته

تریاک خوردن-خود را با تریاک مسموم کردن

تیغ زن-کلاه بردار-گوش بر

از زورِ(از شدت، از بسیاری)

آش نذری-آشی که به نیت برآورده شدن دعایی بپزند

در دهان را چفت کردن-خاموش شدن-رازداری کردن

تراشیده شدن-لاغر شدن
جان جانی-صمیمی-یکدل

خاصه-خان لقب آرایشگر شاهان قاجار

حاشیه نشین-تهیدستان ساکن در کناره های شهر

به لعنت خدا نیارزیدن-دارای هیچ ارزشی نبودن-به هیچ نیارزیدن-مفت نیارزیدن

پشک انداختن-قرعه کشیدن

پر بدک-خیلی بد

با معرفت-لوطی و جوانمرد-دارای قوه ی تشخیص خوب از بد

دَقی-صدای کوبیدن چیزی به چیزی

پِهِن پا زدن-بیکاره و ولگرد بودن

از کمر افتادن-از خستگی زیاد از کار افتادن-ناتوان شدن در امر جنسی

زال و زندگی-وسایل زندگی-اسباب معیشت

بنگی-معتاد به حشیش

افندی پیزی(به‌ظاهر شجاع و در واقع ترسو، پهلوان پنبه)

باد رها کردن-رها کردن باد شکم-تیز در کردن

دسته بازی-حزب و گروه راه انداختن

حساب پس دادن-جواب دادن به مسئول-دادن صورت ریز مخارج

این دو کله‌دار(خورشید و ماه)

تُف کار-بچه باز

جا در جا-فورن-جا به جا

داغ باطل زدن-از کار انداختن-از رونق و رواج انداختن
ادا اطوار(پیچ و تاب و حرکات غیرطبیعی بدن برای جلب توجه)

خانه خراب کردن-بدبخت کردن-بی چیز کردن

تا کش به کشمش می خوره-هنوز چیزی نشده-سر کوچک ترین بهانه

تخم نابسمل لا-حرام زاده

خانه به دوشی-بی خانمانی-آوارگی

الف الف کردن(قاچ‌قاچ کردن)

دوا شور کردن-شستن فرش با دوا

پرچ کردن-فرو بردن میخ در چیزی و کوبیدن و پهن کردن سر آن

روغن گرفتن از آب-از هر اتفاق خوب یا بدی به سود خود بهره گرفتن

بستن به ناف کسی-به کسی خوراندن-به کسی نسبت دادن

چاخان کردن-دروغ گغتن-چُسی آمدن
چوغ-چوب

خورش خوری-ظرفی که در آن خورش می ریزند

دستگیره-وسیله ی باز و بسته کردن در و پنجره-کهنه ای در آشپزخانه برای برداشتن دیگ از روی اجاق

بوق سگ-بسیار دیر وقت

تکیه کلام-آن چه که در موضوع اثری ندارد ولی پی در پی تکرار کنند

زهر چشم-نگاه خشم آلود

پر کردن کسی-کسی را تحریک کردن

زوار در رفته-پیر و فرسوده-به درد نخور-اسقاط

پا به راه-سر به راه-آدم اهل و درست و حسابی

چرک و خون-چرک آلوده به خون

 
دو دستگی-اختلاف عقیده-عدم اتفاق
رضایت دادن-در گذشتن از شکایت و دنبال کردن قضیه-قبول کردن

پرچانه-پرگو-روده دراز-وراج

تو لاک خود رفتن-با کسی کاری نداشتن-توی عالم خود بودن

آب شدن-شرمنده شدن-رفتن آبرو-به فروش رفتن کالا

از خنده روده بر شدن-از شدت خنده بی‌حال شدن

رُک زده-زل زده-خیره شده

جاپایی برای خود باز کردن-خود را به جایی بند کردن

رویم به دیوار-هنگام گفتن مطلب ناخوشایندی می گویند

در لاک خود فرو رفتن-کاری به کار دیگران نداشتن

 

دوام آوردن-استقامت کردن

حرف روی حرف کسی آوزدن-برخلاف حرف کسی چیزی گفتن-با حرف کسی مخالفت کردن

زت زیاد-کوناه شده ی “عزت زیاد” در زبان لوطی ها

داغان شدن-از هم پاشیدن-متفرق شدن

دان پاشیدن-دانه ریختن-به قصد گرفتار کردن کسی به او امتیازات دادن

در آمدن از آب-نتیجه دادن-تربیت شدن-روشن شدن حقیقت
از دندۀ چپ پا شدن-سخت عبوس و کم‌حوصله بودن
جرات کردن-گستاخی کردن-دلیری کردن

توپ ِ توپ-ثروتمند-بی نیاز

اسب چپ با همدیگر بستن(با هم کینه و دشمنی داشتن)

رو به قبله کردن-کسی را که درحال مرگ است رو به قبله خواباندن

خاک پاک-زادگاه

چاچولی-زبان بازی-حقه بازی

 

ادا در آوردن(مسخرگی کردن، تظاهر کردن، تقلید کردن)

زبان بندان کردن-دهان همه را با ایجاد وحشت بستن و سپس چاپیدن

حرف دو پهلو-نگا. حرف پهلودار

داد سحن دادن-سخن رانی کردن-پر حرفی کردن-حق مطلب را ادا کردن

پِغِله-ریزه میزه-کوچک و ظریف

این کلاه آن کلاه کردن(قرضی را با قرض دیگری پرداختن، از ریش برداشتن روی سبیل گذاشتن، کلاه تقی را سر نقی گذاشتن)

جا زدن-چیزی بدلی را به جای اصلی قالب کردن-خود را به جای دیگری معرفی کردن

در آمدن گند کاری-برملا شدن افتضاح پنهان شده

باد زدن-با ایجاد جریان هوا خنکی یا اشتعال پدید آوردن

تاب دادن-سرخ کردن در روغن-پیچیدن-خم کردن

حساب بالا آوردن-بدهکار شدن

رشته ها را پنبه کردن-کارهای انجام شده را به باد دادن
چرب کردن سبیل-رشوه دادن-حق السکوت دادن

آفتاب به ملاج کسی خوردن(دیوانه شدن، خل شدن)

به کرسی نشاندن حرف-سخن خود را تحمیل کردن-مقصود خود را ثابت کردن

از پیش بردن-با موفقیت انجام دادن

بغداد کسی را آباد کردن-شکم گرسنه ی کسی را سیر کردن

زیر دین رفتن-قرض دار شدن-مدیون شدن
پاشنه بلند-کفش زنانه با پاشنه های بلند

خاصه تراش-آرایشگر مخصوص بزرگان

براه-سازگار-اهل سازش-با گذشت

 
تیپا کردن-با اردنگی بیرون کردن

الفرار(گریز، بگریز !)

زبان باز-کسی که با چرب زبانی به مقصود خود می رسد

ته و توی چیزی را بالا آوردن-به اصل چیزی پی بردن-چیزی را تمام کردن

تاق و توق-آواز بر هم خوردن دو چیز

زن-عاری از مردانگی-ناجوانمرد-ترسو

جگر پاره-فرزند-جگر گوشه

حلوا جوزی-آدم ساده دل و سر به راه-پر حوصله و مطیع

چس خوری-خست-بخل

ریق افتادن-ریغ افتادن

ذات نداشتن-ذات کسی خراب بودن

دق کُش کردن-سبب مردن کسی از غم و اندوه شدن

چینه کشیدن-ساختن دیوار گلی

بند بودن روی پای خود-به خود متکی بودن

آشوب شدن دل(دچار تهوع شدن)

تازگی-طراوت-خرمی-اخیرن

چینی بند زنی-عمل چینی بند زدن

خرد نکردن تره برای کسی-کم ترین اهمیتی برای کسی قایل نشدن

آفتاب گرفتن-زیر آفتاب خوابیدن

جا رفتن-مغلوب شدن-خود را کنار کشیدن

ختم قرآن کردن-یک بار قرآن را از اول تا آخر خواندن

بنا-قرار

پا روی دم کسی گذاشتن-کسی را آزردن و به کینه جویی برانگیختن

از قماش چیزی (کسی) بودن(از جنس چیزی بودن، از تیپ کسی بودن)

بکوب بکوب-با شتاب-تند و تند
به دردسر افتادن-با مشکلی روبرو شدن-به مخمصه ای گرفتار شدن

از خجالت آب شدن(بسیار شرمنده شدن)

حرام شدن-بی فایده شدن-بی نتیجه شدن

پته ی کسی را روی آب انداختن-راز کسی را فاش کردن-کسی را رسوا کردن

زُل زدن-خیره نگاه کردن

چرت کسی را پاره کردن-ناگهان کسی را از خواب بیدار کردن

تله کاشتن پیش پای کسی-به کسی کلک زدن-کسی را گیر انداختن

از پا درآمدن-افتادن-سخت خسته و درمانده شدن

آفتاب به ملاج کسی خوردن-دیوانه شدن-خل شدن

آینه‌ی دست-تیغ و خنجر

انداختن(فروختن جنس بنجل و ارزان به بهای گران، درست کردن)

به دهان ها افتادن-فاش شدن-بر سر زبان ها افتادن

پیش پرده-نمایشی کوتاه پیش از آغاز نمایش اصلی

 

پیچ خوردن-در خلاف جهت-حرکت کردن-پیچانده شدن استخوان

خشک شدن قر در کمر-به پایان نرساندن خودنمایی و جلوه گری

خوش جنس-خوش باطن-سلیم النفس
خم گرفتن-فنی از کشتی
دلبخواه-به اختیار-بدون رعایت رسم و قانون

دل ترکیدن-ترکیدن شکم بر اثر پر خواری

بگو مگو-جر و بحث-مشاجره

چراغ خواب-چراغ کم نوری در اتاق خواب

بساز و بفروش-ساختن خانه ی بدون استحکام به قصد فروش

پر آب و تاب-به تفصیل-با اوصاف بسیار

بازار مکاره-بازار موقت

تو روی کسی ایستادن-شرم و حیا را کنار گذاشتن و با کسی مخالفت کردن

خوش ذوق-خوش سلیقه-خوش مشرب
خواری و زاری-پریشان حالی
خوار و حقیر-بی اعتبار-بی ارزش-ناچیز
جیز گر-ربا خوار-کسی که از دیگران برای دادن مکان غیرقانونی پول می گیرد
زوار در رفتن-بند و بست چیزی خراب شدن-از شدن خستگی یا پیری از کار افتادن

رفتگر-سپور-آشغالی

در آستین داشتن-حاضر و آماده داشتن

حال و حوصله-نگا. حال و احوال

چای کاری-کشت و زرع چای

دَم ِ پَر کسی رفتن-نزدیک کسی رفتن-به کسی پناه بردن

روی کسی نشدن-خجالت کشیدن

 

آمدیم (و) . . .(فرض کنیم که)

پریدن از خواب-بیدارشدن ناگهانی در اثر آوازی سخت یا خوابی آشفته

پاره شدن بند دل-بسیار ترسیدن

درگذشت-مرگ

بیخ ریش کسی ماندن-روی دست کسی ماندن
حسرت به دل-آن که دیری است آرزوی چیزی را دارد
از دهان در رفتن(پریدن حرفی از دهان، بدون پیش‌بینی سخن راندن)

خلیفه-مبصر مکتب خانه-ارشد کلاس

خود را به نفهمی زدن-تظاهر به نفهمیدن کردن
زنگ دندان ماندن-زمان درازی گرسنه ماندن

خرابی کردن-نگا. خرابی بالا آوردن

خاکروبه-زباله-آشغال

آب به آسیاب کسی ریختن(با زحمت خود سود دیگری را فراهم کردن)

چار چشم-کسی مه عینک می زند

چوب بندی-داربست

از آب روغن گرفتن(از هر اتفاقی بهره برداشتن)

تو جوال رفتن با کسی-با کسی به مبارزه برخاستن

ازخداخواسته-آرزومند-مشتاق

 
آفتاب خوردن(سختی کشیدن)

دست آمدن-به دست آمدن-پیدا شدن-حاصل شدن

آرواره‌ی کسی لق بودن-سرنگهدار نبودن-پرچانه بودن

آتش از چشم کسی گرفتن(ترسانیدن)

جیک زدن-اعتراض کردن-صدا در آوردن

بی همه چیز-آدم بد جنس-نادرست-کسی که صفت خوبی ندارد

آب از دریا بخشیدن(از کیسه‌ی خلیفه بخشیدن)

خرابی بالا آوردن-کثافت کاری کردن-آلودن بستر یا لباس

ذکر گفتن-پی در پی دعا خواندن

پَتَه-کاغذ مقوایی-مهره ی فلزی به جای پول-ژتون

خاکشیر نبات-دوستی و رابطه ی نزدیک-سوابق آشنایی

خون به پا کردن-دعوا و آشوب راه انداختن-سر و صدا و جنجال کردن

حق نشناس-نا سپاس

خالی کردن دل کسی-کسی را ترساندن

زیر خاکی-آن چه که از زیر حاک بیرون آید

اکبیری-زشت-بی‌ریخت

برق از چشم کسی پراندن-سخت ترسانیدن

اهل کاری بودن-وارد بودن در کاری

دست به سینه ایستادن-در نهایت ادب و آماده ی فرمان ایستادن

 

تحویل دار-کسی که در بانک از مشتری پول می گیرد و یا به او پول می دهد

 

اما توی کار آوردن(شک و تردید درست کردن، اشکال‌تراشی کردن)

تعارف شاه عبدالعظیمی-تعارف زبانی و غیرجدی

 

تقدس مآبی-خود را به دروغ پارسا و پرهیز کار وانمود کردن

بد نما-بد منظر-بد نمود-زشت

رو شدن دست کسی-مچ کسی باز شدن-حیله ی کسی آشکار شدن

درینگ درینگ-صدای شکستن شیشه-صدای برخورد پیاپی چیزی به فلز یا شیشه

زبان گرفتن-کسی را با زبان خوش آرام کردن

دیزی پشت سر کسی بر زمین زدن-بی اعتنایی کردن به قهر کردن و رفتن کسی

چشم را بستن و دهان را باز کردن-با بی شرمی دشنام دادن

حق بردن-رشوه بردن-از راه حق و حساب گرفتن-درآمدی منظم داشتن

زبان بازی-چرب زبانی-لفاظی-چاپلوسی

بد خلق-کسی که مدام عصبانی است و غر می زند

دنگ دنگ-صدای برخورد دو چیز سخت به هم

 

دست و رو شسته-بی شرم-وقیح

پر پر زده-ور پریده-نفرینی با آرزوی جان کندن کسی

خانه دار-رنی که اداره امور خانه را بر عهده دارد-کدبانو-زنی که شاغل نیست

جیک جیک-آواز پرندگان-سخنی که فهمیده نمی شود

در بردن-بیرون بردن-گذراندن

بیخ خِر کسی را چسبیدن-کسی را مقصر شناختن

دست به سینه-آماده ی فرمان-در نهایت ادب و احترام

دنبال کردن-تعقیب کردن-اصرار و پافشاری کردن-پی گیری کردن

ته دل کسی قرص بودن-خاطرجمع بودن-نگرانی نداشتن
دزد زدن-مورد دزدی قرار گرفتن
جاگیر شدن-در جای خود ثابت شدن-قرار گرفتن

چشم بازار را درآوردن-چیز بسیار بد و نامرغوب خریدن

پیه سوز- پی سوز

بازار کوفه- بازار شام

خودی-آشنا

پاتی-در هم و بر هم-نامنظم

 
باور کسی شدن-گرفتار توهم شدن-تحسین و تمجید دیگران را حقیقت دانستن

خاج کشیدن-صلیب کشیدن

آروغ بی‌جا زدن(نابه‌جا سخن‌گفتن، نسنجیده کاری کردن)

آب در هاون کوفتن-کار بی‌هوده کردن

به جان هم افتادن-با یکدیکر درگیر شدن

دست به دهن-کسی که به اندازه ی مخارجش درآمد روزانه دارد-آدم کم درآمد و تهی دست

بنا بودن-قرار بودن
بپا-مواظب باش-متوجه باش

در بحر چیزی بودن-تمامن به چیزی اندیشیدن

 

پشت و رو کردن-برگرداندن جامه به صورتی که رو پشت و پشت رو شود

اخم و تخم(ترش‌رویی، کج‌خلقی)
پوشک-کهنه ی بچه

اصل‌ کاری-مهم‌ترین چیز یا شخص

الم‌شنگه-هیاهو-آشوب-جنجال-داد و قال

زبان آدم سر کسی نشدن-به حرف منطقی تن ندادن و آن را نپذیرفتن

بو دادن-بوی بد دادن-مشکوک بودن

حاتم بخشی-گشاده دستی-سخاوتمندی

خال گوشتی-نقطه ی برجسته ای از گوشت بر پوست بدن

بی پرده-رک و صریح-آشکار

پاییدن-زیر نظر گرفتن-مراقبت

پا سبک کردن-زاییدن-زایمان کردن

تو دلی-بره ای که هنوز زاده نشده و آن را از شکم مادرش درآورند

چِخ کردن-راندن سگ

 

جور کردن-یکسان کردن-فراهم کردن

آب دادن بند(خود را لو دادن، فرصت را از دست دادن)

پختن کسی-کسی را برای کاری آماده کردن

 

این خط و این نشان-عبارتی تهدیدگونه برای منع کسی از چیزی یا انجام کاری-نگویی که نگفتم.

انگشت رساندن-دست‌درازی کردن-دست زدن

بخت آزمایی-ترتیبی برای تقسیم جایزه میان خریداران بلیت

چرک نویس-نوشته ی نخستین که ممکن است بازبینی و ویرایش شود

جا دار-وسیع-فراخ

آمدن (چیزی) به کسی(تناسب داشتن (چیزی) به کسی)

امان کسی را بریدن(کسی را درمانده و بیچاره کردن)

 

پشت پا زدن به چیزی-چشم پوشی کردن از چیزی

رو پنهان کردن-خود را مخفی کردن
در چاه افتادن-فریب خوردن
آفتاب چریدن-بی‌کار بودن-چیزی برای خوردن نداشتن

پته بستن-سد بستن در جوی های شیب دار

چرک-کثیف

جگر-عزیز-عزیز دلم

تخم مرغ عسلی-تخم مرغی که در آب گرم نیم پز شده است

اهل بخیه-وارد در کار-اهل فن

 

دو کرپا-چمباتمه

چینی بند زن-کسی که تکه های شکسته ی ظزوف را به هم می چسباند

به گوزی بند بودن-سست و ناپایدار بودن

دو لَتی-در دو لنگه ای

باربند-جای نهادن و بستن بار

انداختن(فروختن جنس بنجل و ارزان به بهای گران، درست کردن)

از رو رفتن-خجالت کشیدن-از میدان به‌در رفتن

دُز کردن-فروختن چیزی که پیش از آن فروخته شده بوده است

دست بردار نبودن-پافشاری کردن-رها نکردن

آسمان به ابرو پوشیدن(پنهان ساختن امر آشکار)

دوبل-دو برابر

توی کوک کسی یا چیزی رفتن-کسی یا چیزی را زیر نظر داشتن- توی نخ چیزی رفتن

تنگ گذاشتن-زیر فشار قرار دادن
دهن خود را آب کشیدن-دهان خود را طاهر کردن-استغفار کردن

زدُ وازد-زیر و رو کردن کالا و سوا کردن نوع به تر

با هم شیر و شکر بودن-نهایت دوستی با هم داشتن

خوش بنیه-سالم و قوی

برو برو داشتن-دارای مال و قدرت بودن-مورد توجه بودن- بر و بیا داشتن

آب مروارید(تار شدن عدسی چشم)

پشت کسی را داشتن-هوای کسی را داشتن-از کسی حمایت کردن

اِحلیل خوردن(فریب خوردن)

 

نیروی انجام کاری را داشتن

پس افتادن-عقب افتادن اجاره و مانند آن-بهم خوردن حال کسی در نتیجه ی ترس

تق و لق-بی رونق-کاسد-بی مشتری

تخم چیزی را برانداختن-ریشه کن ساختن

پشتی کردن-حمایت کردن-یاری کردن
زاغ چشم-کسی که چشمان آبی رنگ دارد

زبر-خشن-غیر لطیف

خاله ماستی-آدم بی اهمیت و بی ارزش

زیر و زبر گذاشتن-اعراب گذاشتن بر حروف

ریق زدن-ریغ زدن

چشمک زدن-بر هم زدن چشم به قصد ایما و اشاره

زار زدن-سخت گریه کردن

خوردن-مغلوب شدن-شکست یافتن-فرودادن

تحصیل کرده-درس خوانده

چل و یک منبر روشن کردن-چهل و یک شمع نذری در چهل و یک مجلس روضه خوانی

خاکی-فروتن و متواضع

دنباله رو-پی رو-مقلد

 

پول پول شدن-شکسته شدن ظرف چینی به تکه های کوچک

بچه ی-اهل ِ

انگشت روی چیزی گذاشتن-موضوعی را مورد توجه قرار دادن

چَکی-وزن نکرده-یک جا

جا افتادن-سر جای خود آمدن
هرمار-ز درد بی درمان-کوفت

بی پا-از تاب و توان افتاده-فرسوده

روی چوب کردن کسی-کسی را برای کاری تحریک کردن

تف به روی تو-زهی بی شرم که تویی

انگشتر پا-چیز بی‌ارزش

دریافت-گرفتن-ادراک

زیر در رو-گریزان-گریز پا-شانه خالی کن

نیروی انجام کاری را داشتن

خط آوردن-مدرک کتبی ارایه کردن

دور برداشتن-گرم شدن-مبالغه کردن-کش دادن-عصبانی شدن

خیره-بی شرم-پر رو

اداره بازی(پرداختن بیش از حد به تشریفات زاید اداری)