کاملترین مجموعه فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری ایرانی قسمت 191

کاملترین مجموعه فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری ایرانی قسمت 191

دُم دار-پر رو-وقیح-دریده

پیش فنگ-جلوی رو قراردادن تفنگ به طور عمودی

حُقه-زرنگ و ناقلا

دستک دمبک-بهانه-دستاویز-پاپوش

چوب پوش کردن-با چوب پوشاندن

جار-چلچراغ-شمعدان

آش پختن برای کسی-کسی را برای آزار کسی برانگیختن-برای کسی توطئه‌ای ترتیب دادن

 

دل کسی را زدن-سیر شدن از چیزی-بی میل و رغبت شدن نسبت به چیزی یا کسی

پرواربندی-پرورش گاو گوسفند برای سر بریدن
آفتابه خرج لحیم-بیشتر بودن هزینه‌ی تعمیر چیزی از بهای نو آن
حق الزحمه-دستمزد

چشته خور-کسی که پس از یک بار کمک گرفتن همیشه توقع کمک دارد

بز بیاری-بد شانسی-بد بیاری

پنج دری-اتاقی که پنج در دارد

چاق کردن دنده-به دنده گذاشتن اتوموبیل

تاراغ و توروغ-آوایی که از برخورد دو چیز برخیزد

بی عرضه-بی لیاقت-بی مصرف

روی پای خود ایستادن-به خود متکی بودن-به دیگران نیاز نداشتن

دعوا مرافعه-جنگ و جدال بر سر چیزی

پر و پا داشتن-پایه و اساس داشتن

خون کسی را به جوش آوردن-کسی را بسیار خشمگین ساختن

بز گرفتن-جنس ارزان و پر سود گیر آوردن

رو انداز-لحاف

بیا بیا- برو برو

راه بلد-راهنما-آن که راه را خوب می شناسد

چاق بودن دماغ کسی-سالم و سرحال بودن

انگار نه انگار(موضوع را نادیده بگیر!، گویی وجود نداشت)
اجاق کسی کور بودن-نازا بودن-بی فرزند بودن

چشته خور-کسی که پس از یک بار کمک گرفتن همیشه توقع کمک دارد

پف کرده-بادکرده-ورم کرده

دست و رو نشسته-ناکس-ناچیز

این سفر-این بار

پچ پچ-نجوا-حرف زیر گوشی
خِفت-نوعی گره

دل پایین ریختن-ترسیدن-وحشت کردن

چاله سیلابی-نگا. چاله خر کشی

چپو شدن-غارت شدن

خرج اتینا کردن-پولی به مصارف بی هوده رساندن

چای نیک-قوری و کتری چای

 
بر و بیا داشتن-رفت و آمد بسیار داشتن-دم و دستگاه داشتن
خواب زده-خواب آلود-خواب گرفته

آب چشم گرفتن(ترسانیدن، به گریه انداختن)

بوی شیر از دهان کسی آمدن-نادان و بی تجربه بودن-رشد جسمی و عقلی نداشتن-کودک و خام بودن

تیر به تاریکی انداختن-بدون تامل اقدام به کاری کردن

پول ساز-کسی که کارهایش موجب در آمدن پول بسیار شود
آبدست-ماهر-استاد

پاگیر کسی شدن-ناخواسته رنجی به کسی رسیدن

بی قابلیت-بی ارزش-اندک-مختصر

جاجا-آوازی که با آن مرغ را به لانه اش می رانند

تق و پوق-سر و صدا-بگیر و ببند

با خدا-خداشناس-مومن
از دولت سر-به لطف کسی-از برکت وجود کسی

خواه و ناخواه-از روی میل یا اجبار

از ریش کسی دست برداشتن(کسی را به حال خود گذاشتن)

رژیم غذایی-دستور خوراک بیمار

در یک جوی نرفتن آب کسی با کسی-همداستان شدنشان ممکن نبودن-با هم نساختن

چاشت یک بنگی-خوردنی کم با پول اندک

آدم نچسب(کسی که جاذبه‌ای ندارد و علاقه دیگران را جلب نمی‌کند)

تق و توق-سر و صدای کار یا حرکت
ابرو انداختن(ابرو آمدن)
انگشت بر چشم نهادن(پذیرفتن، مسلم دانستن)
دنگ کسی گرفتن-هوس نابه جا کردن برای انجام کاری-تصمیم ناگهانی برای کاری گرفتن
پیش چشم داشتن-در برابر چشم قرار دادن
دم-هنگام

دوا دادن-دوا خوراندن-مسموم کردن-مشروب خوراندن

جز زدن-ناله و زاری کردن

روشن کردن چراغ اول-نخستین پولی که معرکه گیران از تماشاچیان می گیرند

رقصاندن بز-هر دم بهانه گرفتن

تصدق کسی رفتن- تصدق شدن کسی را

چرب دست-ماهر-زبر دست

شعله‌ی آتش

پایاپای-خرید کالا با کالا-حساب کردن طلب های خود را به جای وام های گرفته

جببه گرفتن در مقابل کسی-با کسی مخالفت کردن-در برابر کسی مقاومت کردن

باب-مرسوم-معمول

حالا نه و کی-از دست ندادن فرصت-غنیمت شمردن فرصت

چشم کسی را خون گرفتن-سخت خشمگین شدن

بند انگشت-فاصله ی نوک انگشت تا نخستین خط آن

بوسیدن و به تاقچه گذاشتن-ترک گفتن-کنار گذاشتن
کار شگفت‌انگیز کردن
خاله قزی-دختر خاله-خویشان و بستگان

چس فیل-ذرت بو داده-نقل پیرزن

پشتک زدن-معلق زدن-رنگ عوض کردن-تغییر عقیده دادن
چل و یک منبر روشن کردن-چهل و یک شمع نذری در چهل و یک مجلس روضه خوانی

خاطر جمع بودن-مطمئن بودن-یقین داشتن

ادا اطوار-پیچ و تاب و حرکات غیرطبیعی بدن برای جلب توجه

چروک-چین و شکن

پا به راه-سر به راه-آدم اهل و درست و حسابی

خاور زمین-قاره ی آسیا

حق کسی را دادن-آن چه سزای کسی است به او دادن

حق کسی بودن-سزاوار و مستحق چیزی بودن

پَک و پوزه-ریخت و قیافه-شکل ظاهر

زیر جلد کسی رفتن-کسی را فریب دادن-اغفال کردن
بیرق کسی نخوابیدن-همواره کامروا بودن-پایدار بودن دولت و شکوه

آش نذری(آشی که به نیت برآورده شدن دعایی بپزند)

از بر بودن(مطلبی را در حافظه داشتن)
جر و بحث کردن-مجادله را به درازا کشاندن

جلز-نگا. جز

تبدیل به احسن کردن-چیزی را با چیز بهتری عوض کردن

تنگ کلاغ پر-نزدیکی های صبح

چادر خانه-چادری که زن در خانه می پوشد

پر رودگی-پر گویی-پر حرفی

دعوا مرافعه-جنگ و جدال بر سر چیزی

تو هچل-انداختن به دردسر انداختن-دچار مشکل کردن

چس فیل-ذرت بو داده-نقل پیرزن

افسار پاره کردن-سرپیچی کردن-یاغی شدن

بیشتر از کوپن حرف زدن ،-سخنان بالاتر از حد و مقام خود گفتن پا را از گلیم خود فراتر نهادن

از کسی کشیدن-از کسی رنج کشیدن

آزگار-زمان دراز

از بام خواندن و از در راندن(خواستن و به بی‌میلی تظاهر کردن)

 

چشم انداز-منظره

چای خوری-وسایل چای خوری-سرویس چای خوری

پا به پا کردن-مردد بودن-درنگ کردن

خجالت زده کردن-شرمنده کردن-خجالت دادن

بالش نرم زیر سر کسی گذاشتن-به کسی وعده های شیرین دادن

رعیت داری کردن-حراست کردن از زیردستان-مورد نوازش و محبت قرار دادن زیردستان

تو پوزی خوردن-تو دهنی خوردن-دمغ شدن-نا امید شدن

پر گویی-روده درازی-پر چانگی

اَنف کسی معیوب بودن-ابله بودن-خل بودن

بَر و بیابان-دشت و صحرا

تار-از محلی راندن

پِتل پُرت-بیان عامیانه ی پترزبورگ-جای بسیار دور

حرف از دهن کسی قاپیدن-سخن کسی را به نام خود قلمداد کردن

بده بستان-داد و ستد-معامله
آب نخوردن چشم(امید نداشتن)
دروغ دون-مطالب نادرست و سراسر دروغ

چلچل-خال خالی-ابلق

دیر به دیر-هر از گاهی-هر از چندی-دیر دیر

جا رختی-چوب رختی-چیزی که رخت را به آن می آویزند

بخت، بخت اول-برای هر زنی شوهر اول بهتر است

چرت کسی پاره شدن-ناگهان از خواب پریدن

درآمد-عایدی

ای والله گفتن(به برتری کسی بر خود اقرار کردن)

به مشروطه ی خود رسیدن-به هدف خود دست یافتن

حرف پهلودار-سخن کنایه آمیز

پول پارو کردن-با رنج اندک پول بسیار به دست آوردن

آن سرش ناپیدا بودن(برای نشان دادن حد کمال و مبالغه به‌کار می‌رود)

پفکی-سخت بی دوام و ضعیف

باور کسی شدن-گرفتار توهم شدن-تحسین و تمجید دیگران را حقیقت دانستن

پَخت-لوازم مورد نیاز زندگی
چوب رخت-چوبی افقی که جامه را بر آن می آویزند
چوچول باز-دغل-بی حیا

جفت بودن-در جای خود قرار داشتن

باد هوا-وعده ی دروغ-چیز پوچ و بی اعتبار

بار انداختن-توقف و اقامت کردن

حقه سوار کردن-فرو کردن چوب وافور در دهانه ی حقه-فریب دادن

آه از نهاد کسی برآمدن(نهایت تاسف به کسی دست دادن)

اداره بازی(پرداختن بیش از حد به تشریفات زاید اداری)

انگشت به دهان نهادن(متحیر ماندن)

تو گذاشتن-چیزی را مسکوت گذاشتن-از درون دوختن

با آب و تاب-با شرح و تفصیل

خوابیدن-خراب شدن-فرو ریختن

بامبول سوار کردن- بامبول در آوردن

تاتوله هوا کردن-به حیرت دچار کردن-به سکوت واداشتن

بازیگر-هنرپیشه ی سینما و تئاتر

دو دل-مردد-بی تصمیم

بد ادا-بد اطوار-بد گوشت-کسی که در بهانه جویی افراط می کند و به انجام تشریفات علاقه دارد

زاغ سیاه کسی را چوب زدن-پنهانی مراقب کسی بودن

چندش شدن-حالت چندش دست دادن

رشته ی کلام به دست گرفتن-آغاز به سخن کردن-سخن را دنبال کردن

از هفت خوان رستم گذشتن-موانع و مشکلات متعددی را پشت سر گذاشتن

خرج شدن-مصرف شدن-به کار رفتن

بالا انداختن-نوشیدن مشروبات الکلی

چار انگشتی-آدم بی دست و پا-چلفتی

آب و تاب-تکلف-لفت و لعاب-تفصیل

به هم خوردن حال-استفراغ کردن-بالا آوردن

جو گندمی-مویی که تک تک سفید شده است-موی سیاه و سفید

خدا قوت-خدا قوت بدهد-خسته نباشی

بختک-کابوسی به شکل هیکل که در خواب بر سینه ی شخص نشسته و مانع تنفس آزاد او می شود
چم گرفتن-رونق گرفتن-سر و سامان گرفتن

دندان شکن-قاطع-محکم

پَخ خوردن-تیزی چیزی

در گرفتن-آغاز شدن-گل انداختن و گرم شدن گفت و گو یا منازعه

بی بخار-بی خاصیت-بی عرضه-ناتوان

آمد نیامد-فرخنده بودن و نبودن

خدمت رسیدن-به حضور رسیدن

خوشوقت شدن-شاد شدن-راضی شدن

دُز کردن-فروختن چیزی که پیش از آن فروخته شده بوده است

چله-چاق-چرب و چیلی

افتادن توی هچل-گرفتار دردسر و ناراحتی شدن

تاب خوردن-بازی کردن با تاب-پیچ و خم برداشتن
پای چیزی را خوردن-تاوان کاری را پس دادن
دسته گل به آب دادن-کاری به خطا انجام دادن

آش آلو شدن(خجالت‌زده شدن، سکه‌ی یک‌پول شدن، کنفت شدن)

خاک کردن-دفن کردن-در گور نهادن-پشت حریف را در کشتی به زمین رساندن
دندانه دندانه-دارای برجستگی ها و بریدگی هایی در کناره

پر و پا داشتن-پایه و اساس داشتن

اِرا-هنگامی که کسی نمی‌تواند و یا نمی‌خواهد به چرایی پاسخ دهد آن را به طنز می‌گوید

دست پاچگی-شتاب زدگی-اضطراب

جانانه-محکم-کامل-بزرگ-شدید

بی نماز شدن-گرفتار عادت ماهانه شدن

پس خور-آن که بازمانده ی غذای دیگران را می خورد

داغ چیزی را به دل کسی گذاشتن-کسی را از چیزی محروم ساختن و در حسرت آن گذاشتن

پاچه لیز شدن-از راه پیمایی خسته شدن

آمدکار-شگون-فال نیک-خجستگی

روی شکم سیری-بدون تعهد-از سر بی خیالی

خبرگزاری-موسسه ی خبرگیری و انتشار خبر

تناسب داشتن (چیزی) به کسی

 

آزگار(زمان دراز)

چوغ-چوب

جَلدی-بی درنگ-به چالاکی

خنگ-نادان-ابله-کودن

چس مثقال-بسیار اندک-سبک و کم وزن

از هفت خوان رستم گذشتن-موانع و مشکلات متعددی را پشت سر گذاشتن

استخوان‌بزرگ(شخص دارای اصل و نسب)

خوش داشتن-دوست داشتن-علاقه مند بودن

خوراک-مصرف یک دوره ی معین

تخم جن-حرام زاده

روی حرف کسی حرف نزدن-با حرف کسی مخالفت نکردن

با دست و پا-آدم زرنگ

به پیر و پیغمبر قسم خوردن-سوگند بسیار یاد کردن

داغ دیدن-شاهد مرگ عزیزی شدن

ترک هوا شکستن-کاهش یافتن شدت سرما

آستین بر چشم گذاشتن(پنهان گریستن)

زیر سر داشتن-آماده شدن

پاتیل کسی در رفتن-تاب نیاوردن-ناتوان شدن

اسیر خاک(مرده، تن‌پرور)
دوا شور-شستن فرش با نوعی دوای جلا دهنده

جغجغه-بازیچه ای برای کودکان که چون آن را به حرکت در آورند صدا می کند

از صرافت چیزی افتادن-از انجام کاری منصرف شدن
آب خنک خوردن-به زندان افتادن

راه به ده بردن-حاصلی داشتن-موفق شدن

با یک دست چند هندوانه برداشتن-در آن واحد چند کار انجام دادن

بابا ماما-همه کاره ی محل-بزرگ لوطیان

چشمه آمدن-گوشه ای از مهارت خود را نشان دادن

دختر بچه-دختر کم سن و سال

آمدن (چیزی) به کسی(تناسب داشتن (چیزی) به کسی)

بی هوا-ناگهان-غفلتا-نا غافل-یک مرتبه

روگیری-چهره پوشاندن از نامحرم-شرم و حیا

دانگ-یک ششم-سهم-قسمت

اگر و مگر کردن-شرط و بهانه آوردن

تسبیح انداختن-یک یک دانه های تسبیح را از زیر انگشتان گذرانیدن
تکه پاره کردن-پاره پاره کردن-تکه تکه کردن

رو کشیدن-به کسی برای نزدیکی کردن تکلیف کردن

خلق تنگی-عصبانیت-خشمگینی

خریت-نادانی-حماقت

جِر زن-کسی که در بازی یا کاری دبه در می آورد

چار طاق-به طور کامل
انگشت عسلی به‌دیوار کشیدن(هنگامه بر پا کردن، مردم را متوجه‌ی جایی کردن)

دم حجله کشتن گربه-زهر چشم گرفتن برای نخستین بار

از نان خوردن افتادن-نان کسی آجر شدن

تیپ زدن-شیک و پیک کردن-خود را آراستن

پافنگ-نهادن ته تفنگ در کنار در حالت خبردار ایستادن

از بن دندان(از ته دل، با میل و رغبت)

از چشم کسی دیدن(کسی را مسئول چیزی دانستن)

پای چیزی را خوردن-تاوان کاری را پس دادن

بلند کردن-دزدیدن-بیدارکردن از خواب-تور کردن

تنبان فاطی- برای فاطی تنبان نشدن

خود را به کرگوشی زدن-به نشنیدن تظاهر کردن

دانش سرا-آموزشگاه تربیت معلم

دَنگ-صدای به هم خوردن دو چیز

 

دندان کسی را شمردن-رگ خواب کسی را به دست آوردن-کسی را تحت تاثیر و نفوذ قرار دادن

توبره ی گدایی-کیسه ی گدایی

چشم کردن-چشم زدن

برخورد کردن-تصادف کردن-دیدارکردن

زبان باز-کسی که با چرب زبانی به مقصود خود می رسد

از قلم افتادن(فراموش شدن، مورد بی‌مهری قرار گرفتن)

تریاکی-معتاد به تریاک

خمیره-سرشت-ذات

جاخالی رفتن-به دیدن خانواده ی مسافر رفتن

جان به جان کسی کردن-محبت بی اندازه به کسی کردن

زخم زبان-نیش زبان-آزردگی از سخن کسی

 

زه زدن-بیرون شدن کمی رطوبت از مخرج-از زیر کار شانه خالی کردن-منصرف شدن

خش و خش-نگا. خش خش

پیت پیت کردن-پچ پچ کردن-نجوا کردن

خندق بلا-شکم

اول چلچلی(تازه به چهل سالگی رسیدن (اول بلوغ و خوشی))

جای سوزن انداختن نبودن-پر بودن-بسیار شلوغ بودن

در دار-دارای سرپوش

دارایی-ثروت-وزارت خانه ای که امور مالی کشور در آن رسیدگی و برنامه ریزی می شود

خودسر-گستاخ-سرکش

 

حدس زدن-پنداشتن-گمان کردن

بلند بالا-قد بلند

زدن به قدش-دست دادن به شیوه جاهلی که با صدا همراه است و هنگام رسیدن به توافق در انجام کاری گویند

بال بال زدن-بی قراری کردن-دل واپس بودن

حضرت فیل-شخصی موهوم با تیروی بسیار زیاد

خوراکی-خوردنی ها جز غذای روزانه-تنقلات-خوردنی

دشت کردن-فروختن اولین جنس-نخستین بار پول گرفتن

جان به جان آفرین تسلیم کردن-مردن-درگذشتن

چوب رخت-چوبی افقی که جامه را بر آن می آویزند
اُق زدن-بالا آوردن

بلبشو-هرج و مرج-شلوغی

چلوزیدن-خشک شدن-پلاسیدن

دو قورت و نیمش باقی بودن-با وجود بهره بردن فراوان هنوز ناسپاس بودن

از خنده روده بر شدن(از شدت خنده بی‌حال شدن)

خیط کردن-نگا. خیت کردن

خاکشیر نبات به حلق کسی کزدن-لطف و محبت بیش از اندازه به کسی کردن

تِر زدن-خراب کردن کار

تقلا-دست و پا زدن-کوشش زیاد

آفتاب کسی به زردی رسیدن-به پایان رسیدن دوران زندگی و یا قدرت و نفوذ کسی

الف شدن اسب-هر دو پا بلند کردن اسب

پته ی کسی را روی آب انداختن-راز کسی را فاش کردن-کسی را رسوا کردن

از غورگی مویز شدن(مقدمات کاری را فرانگرفته ادعای استادی کردن)

زیر آبکی-شنای زیر آب-پنهانی

اجل معلق-مرگ ناگهانی

رشته-موضوع و زمینه ی چیزی یا کاری: رشته تحصیلی-رشته ی افکار

به دل خود صابون مالیدن-به خود وعده ی خوش دادن

پیش-برنده-آن که جلو است

زحمت را کم کردن-رفع مزاحمت کردن

دو دلی-تردید-بی تصمیمی

دمدمی مزاج-دمدمی

از سر کسی زیاد بودن-بیش از حد توانایی و ظرفیت کسی بودن

آتش بی‌دود(آفتاب، غضب)

رضا قورتکی-بی حساب و کتاب-بی اساس

رستم صولت-رستم در حمام

خالی بند-چاخان-دروغ گو

بیخ خِر-بیخ گلو
پُخت کردن-پختن

آمد نیامد-فرخنده بودن و نبودن

آتو-بهانه-دستاویز-نقطه‌ضعف

آشیخ روباه(آب‌زیرکاه، مکار)

حشل-خطر

پنج تن-محمد-علی-فاطمه-حسن و حسین

به هوس چیزی افتادن-مایل به چیزی شدن-به یاد چیزی افتادن و آن را خواستن

از کار در آمدن(آزموده شدن، نتیجه دادن)

اجاق-دودمان

زرد کردن-بسیار ترسیدن-از ترس وادادن-کاری را خراب کردن

در رفتن سخن از دهن-سخنی بی اراده گفتن

 

پدر مرده-یتیم-خطابی به هنگام خشم مانند پدر آمرزیده یا ننه مرده

آفتابه برداشتن(دست به آب رساندن، پابرهنه وسط حرف کسی دویدن)
در دهان افتادن چیزی-مشهور شدن چیزی-فاش شدن-رسوا شدن

دست به آب رسانیدن-به دستشویی رفتن-به توالت رفتن

چول شدن-بور شدن در بازی-شرمنده شدن

بی پایه-دروغ-پوچ

دور زدن-چرخیدن و تغییر جهت دادن

از صدقۀ سرِ(از عنایت و لطفِ)

به گُه خوردن افتادن-با خفت از کرده ی خود پشیمان شدن

دیر کردن-تاخیر کردن

حقه زدن-فریب دادن

دل ای دل کردن-آواز اندوهگین خواندن

زُل زُل-نگاه کردن زل زدن

روکش-پوشش یا ورقه ای که روی چیزی می کشند

جا در جا-فورن-جا به جا

خوشی زیر دل کسی زدن-به بخت خود پشت کردن-موقعیت خوب را با ندانم کاری از دست دادن

خدا وکیلی-صادقانه-راست و درست

استخوان خرد (نرم) کردن(با رنج و زحمت بسیار چیزی به‌دست آوردن، دود چراغ خوردن)
دیوان بلخ-جای بی انصافی و ستم رانی
 

تک و توک-به ندرت-کمی

چار شانه-دارای شانه های پهن-کنایه از مرد خوش اندام

دلچرک-ناخوشایند-دارای اکراه

دیوار مردم بالا رفتن-دزدی کردن

به سر دویدن- با سر رفتن

از سر نو(دوباره)

از کیسه‌ی خلیفه بخشیدن-از دارایی دیگران بخشیدن

ته بندی-خوراک کمی که پیش از غذای اصلی می خورند

برآمده-بزرگ شده-ورم کرده

خون کسی را به شیشه کردن-کسی را رنج و آزار بسیار دادن

خروار-کنایه از مقدار زیاد

د ِهه !-کلمه ای برای پرسش به معنی چرا چنین می کنی؟ چرا چنین می گویی؟ یا برای بیان اعتراض به کاری

بی سایه سر شدن-بی صاحب ماندن-بیوه شدن

دل آمدن-به چیزی تن در دادن

دک و دهن-دک و پوز

پشت کار داشتن-داشتن نیرویی که انسان را به پایان دادن کار وا می دارد
خنده ی قبا سوختگی-خنده ای که برای پنهان کردن خشم و کینه می کنند

تنگ کسی گرفتن-احتیاج فوری به قضای حاجت داشتن

تلکه بند شدن- تلکه کردن

دست را بند کردن-به کاری مشغول کردن

خاک عالم-تکیه کلامی برای اظهار تعجب و شرمندگی و ناراحتی
 

خر تو خر-پر هرج و مرج-بی نظم

راه راه-دارای خطوط موازی

پِی-دنبال

با دم خود گردو شکستن-سخت شادمان و خوشحال بودن

تناسب داشتن (چیزی) به کسی

به جهنم-به درک-خوب شد که چنین شد-خوب است که چنین بد است

چوروک خوردن-چین برداشتن

چوب خوردن-تنبیه شدن

این هلو این هم گلو-مثل آب خوردن-انجام این کار بسیار آسان است

به چوب بستن کسی-کسی را با چوب تنبیه کردن-فلک کردن
انکر منکر(بسیار زشت و بدترکیب)

دکمه را انداختن-دکمه ی لباس را بستن

ابزارفروشی(فروشگاه وسایل خاص و ابزار یدکی)

چماق دار-زور گو-کسی که با زور مقصود خود را به دیگری تحمیل کند

جون جونی-نگا. جان جانی

خرابی بالا آوردن-کثافت کاری کردن-آلودن بستر یا لباس

جسته دوزی-نوعی دوختن

خسته و مرده-درمانده-وامانده-قدرت از دست داده

تنوری-پخته شده در تنور

جمع و جور-منظم و مرتب

آدم نچسب(کسی که جاذبه‌ای ندارد و علاقه دیگران را جلب نمی‌کند)

پیش پیش-جلو جلو

تخم نابسمل لا-حرام زاده

بن بست-کوچه ای که راه در رو نداشته باشد-مشکلی که راه حل نداشته باشد

دراندشت-وسیع-بی سر و ته

ته و توی چیزی را در آوردن-درباره ی چیزی تحقیق کردن

 

تکان نخوردن آب از آب- آب از آب تکان نخوردن

دلقک بازی-مسخره بازی

پشت پا پزان-آیین و رسم پختن آش پشت پا. آش پشت پا

رفتن با سر-نهایت شوق و اشتیاق برای انجام کاری

تاکسی تلفنی-نوعی تاکسی که تلفنی درخواست می شود

حلیم روغن خوردن-کنایه از تشنگی بسیار داشتن

حلاجی کردن-بررسی کردن-به تفصیل توضبح دادن

ارواح شکمت(ارواح بابات)

ارزیاب(کسی که بها و ارزش پولی چیزی را تعیین می‌کند)

آسمان (و) ریسمان(حرف‌های بی‌ربط و صد تا یک قاز)

تکه گرفتن برای کسی-کاری برای کسی فراهم کردن

خیساندن-در آب فرو بردن-در آب گذاشتن-خیس کردن

زیر لبی-زیر زبانی

درویش کردن چشم ها-نادیده انگاشتن-نگاه نکردن
انگار نه انگار-موضوع را نادیده بگیر!-گویی وجود نداشت
حاشیه بندی-گل کاری کردن در باغچه-مرز بندی

اوت بودن-بی‌خبر بودن-از مرحله پرت بودن

جرینگ-صدای سکه های پول

آش همان آش و کاسه همان کاسه-چیزی تغییر نکرده

روغن مالی-روغن زدن به دستگاه
پا به فرار گذاشتن-گریختن

ابرو انداختن-ابرو آمدن

دور اندیش-پایان نگر-پیش بین-عاقبت اندیش

آفتاب‌نشین کردن کسی(کسی را از هستی ساقط کردن، خانه‌خراب کردن)

چپاندن-چیزی را به زور و فشار در چیز دیگری جا دادن-تپاندن

بله قربان-در حالت احترام در جواب مثبت می گویند-مجازا به معنی تملق است

ابریشم-زن نوازنده-مطرب

انگشت بر چشم نهادن(پذیرفتن، مسلم دانستن)

بهم رسیدن-به وصال هم رسیدن

پیزر در جوال گذاشتن-در فریبکاری مهارت داشتن

بیلاخ-بالا بردن و نشان دادن انگشت شست به هنگام ناباوری به معنی : آنچه که می گویی خیالی بیش نیست-فقط این انگشت به تو می رسد. مترادف شیشکی
از لجِ-از سر لجاجت-از روی خشم

در رو-راه خروجی-مخرج-بیرون شد

نیروی انجام کاری را داشتن

دنگ دنگ-صدای برخورد دو چیز سخت به هم

ته آواز-صدای نسبتن خوب

دخل کسی آمدن-کلک کسی کنده شدن-کار کسی ساخته شدن-نابود شدن

جهیزیه-نگا. جهیز

دبیرستان-آموزشگاه برای دریافت دیپلم متوسطه

جد و آباد درآوردن و گفتن-دشنام دادن-ناسزا گفتن

چاقچور-شلوار گشاد و بلند و کف دار زنانه که آن را بر روی شلیته و تنبان می پوشیدند

زیر ابرو برداشتن-آرایش ابرو از طریق برداشتن موهای زاید زیر ابرو

پالان خر دجال-کار پایان ناپذیر

حکایت-بسیار مهم-چیز عجیب

آسمان به ابرو پوشیدن(پنهان ساختن امر آشکار)

آتش بی‌باد(ظلم، می)

ریشو-دارای ریش بلند

دو لا شدن-خم شدن-تعظیم کردن

انگشت به دهان نهادن-متحیر ماندن

چهار چشم-عینکی-بسیار مشتاق-منتظر-مراقب

از منبر پایین آمدن-از پرچانگی دست برداشتن-سخن را به پایان آوردن

خجالتی-کم رو-پرحیا

جوجه خوردن-مرفه بودن-در ناز و نعمت زیستن

بیخ خِر-بیخ گلو

دان دان شدن-دانه بستن عسل و شیره و روغن و مانند این ها

جگر-عزیز-عزیز دلم

تزریقات چی-کسی که کارش تزریق آمپول است

آفتاب‌نشین-بیکاره و تنبل
ابرو فراخی-خوشدلی-گشاده‌رویی
چنگ مالی کردن-چیزی را زیاد دست مالی کردن

بکن نکن-امر و نهی

خانه آبادان-عبارتی به عنوان سپاس

خوش خوشک-یواش یواش-آهسته آهسته

ته آواز-صدای نسبتن خوب

درمانگاه-جای درمان بیمار

بی باعث و بانی-بی کس و کار-بی سرپرست

بند انگشت-فاصله ی نوک انگشت تا نخستین خط آن

دیوار را یک طرفه کاه گل کردن-یک طرفه قضاوت کردن

دستی پز-نانوایی که در خانه نان می پزد

حیاط خلوت-حیاط کوچکی در جلو یا پشت خانه

پازلفی-سر خط-بخشی از موی سر که از شقیقه ها به پایین صورت می روید

خوش نقش-خوش اقبال-پارچه یا قالی که نقش های زیبا دارد

پینکی رفتن-چرت زدن
پی نخود سیاه فرستادن کسی-کسی را از سر خود باز کردن

بیا برو-رفت و آمد بسیار-معاشرت فراوان

برج ریق-برج نامیمون و نامبارک

چله دار-کسی که در روز چهلم مرگ عزیزی عزاداری کند

آخرین تیر ترکش(آخرین تدبیر)

دار و دسته-پیروان و اطرافیان

ژله-لرزانک

جوش آمدن-به خشم آمدن-کج خلقی سخت کردن

بومی-محلی-اهل همان سرزمین

آهوی خاور(آفتاب)

چله ی زمستان-سرمای سخت

تلنگ-یشکن-باد صدا دار-ضربه ی صدا دار

دنیا آمدن-زاده شدن

خاله خامباجی-نگا. خاله خاک انداز

رگ بسمل کسی خاریدن-در معرض خطر و مرگ قرار گرفتن

دست فروشی-شغل دست فروش

حکیم جواب کرده-یتیم

چرت بردن کسی را-غالب شدن حالت خواب بر کسی

باران خوردن-در زیر باران قرار گرفتن و خیس شدن

از خر افتادن-نابود شدن-مردن

پنجول-پنجه ی گربه و مانند آن

اجل معلق(مرگ ناگهانی)

انگشت‌شمار-کم-معدود

پیش کردن گربه-راندن گربه

بر گرده ی کسی سوار شدن-کسی را زیر فرمان خود آوردن
دُم دار-پر رو-وقیح-دریده

اوت بودن-بی‌خبر بودن-از مرحله پرت بودن

چشم به دهان کسی دوختن-مطیع محض کسی بودن

جَرّ-کشمکش دعوا

پوز زدن-دهان زدن

پُکیدن-ترکیدن

اصول دین پرسیدن-سوال‌پیچ کردن

آقام که شما باشید-خدمت شما عرض کنم

آیَم سایَم(گاه‌کاهی)

بد شیر-متقلب-بد جنس

تاپاله چسباندن-بوسدن محکم و پی در پی

اُق زدن-بالا آوردن

پای کلاغ-خط بد و ناخوانا-خرچنگ قورباغه ای-قلم چرا

ترکمون زده-نوعی دشنام است. توهینی برای زاییدن یا خراب کاری

آبستن فرزندکش(دنیا، روزگار)

دانه کردن-دانه های میوه ای را جدا کردن-پراکنده کردن

اسکلت‌بندی(طرح‌ریزی، زیرسازی)

پل زدن-در کار کسی مانع ایجاد کردن-رابطه ی دو کس را به هم زدن-روز میان دو تعطیل را تعطیل کردن

التفاتی(داده شده، مرحمتی، اعطا شده)

اِرا(هنگامی که کسی نمی‌تواند و یا نمی‌خواهد به چرایی پاسخ دهد آن را به طنز می‌گوید)

چهار عمل اصلی-جمع و تفریق و ضرب و تقسیم

از دهان مار بیرون آمدن-هیچ کجی در کسی نبودن-راست بودن

در تاریکی رقصیدن-در غیبت کسی رجز خواندن و ادعای بی خود کردن

دوری و دوستی-دوری برای دوام و پایداری دوستی لازم است

 
زار-نا به سامان-خراب-بد

دانش سرای مقدماتی-آموزشگاه تربیت دبیر

حَبه را قُبه کردن-کاهی را کوه کردن

حلال زاده-پاک و نجیب

دو دو زدن-تکان تکان خوردن

جیره ی کسی را روی یخ نوشتن و جلو آفتاب گذاشتن-با کسی دشمنی کردن

خط کشیدن دور چیزی-چیزی را کنار نهادن-دست کشیدن از چیزی

دادستانی-دادخواهی-کار دادستان

خاصه تراش-آرایشگر مخصوص بزرگان

تکه-پاره ای از چیزی-زن زیبا و خوشگل-لقمه
آجیل دادن-رشوه دادن-حق و حساب دادن

پیش فنگ-جلوی رو قراردادن تفنگ به طور عمودی

خوشان خوشان-نهایت خوشی و لذت

جای کسی را خالی کردن-در جایی از کسی یاد کردن و آرزو کردن که کاش می بود

دو شکمه-آن که در بازی به جای دو نفر بازی می کند

حرف چند پهلو-سخن مبهم و دارای چند معنی

چسبیدن-لذت دادن

آب و خاک-میهن-دیار
 

آب اندام(زیبا تن و خوش‌رو)

جور کردن-یکسان کردن-فراهم کردن

دخترکی-دوشیزگی-بکارت

چار دست و پا رفتن-راه افتادن کودکان که تازه به راه افتاده اند

ادرار بزرگ-مدفوع

درشت-حرف زشت-دشنام

پا روی دم کسی گذاشتن-کسی را آزردن و به کینه جویی برانگیختن

زبان کوچک-گوشت زبان شکل آویخته در حلق

چَه چَه-صدای بلبل

جاده کوبی-راه صاف کردن

دخیل-پناه برده-توسل جسته به

آسمان غرمبه-صدای رعد-تندر

رو افتادن-علنی شدن-آشکار شدن

خال مَخال-خال خال

دست و پا نمدی-دست و پا پنبه ای

دریافتی-حقوق

دستی-پول نقدی که به عنوان وام کوتاه مدت از کسی می گیرند

پیاده بودن در کاری-در کاری ناشی و بی تجربه بودن

آلامد(باب روز، به‌رسم معمول)

زهرآب-ادرار-شاش-پیشاب

پسکرایه-بخشی از کرایه ی حمل که در مقصد دریافت می شود

بالش نرم زیر سر کسی گذاشتن-به کسی وعده های شیرین دادن

زیر درختی-میوه هایی که زیر درخت فرو می ریزند

پاشنه ی دهان را کشیدن-دشنام فراوان دادن

چریدن-راه افتادن کار و کاسبی

بالا انداختن-نوشیدن مشروبات الکلی

بازار گرمی کردن-تعریف کردن از کالا برای فروختن آن

دُم به دست دادن-بهانه به دست دادن-خود را گیر انداختن

ته بندی-خوراک کمی که پیش از غذای اصلی می خورند

 

این دست و آن دست کردن(وقت تلف کردن، وقت کشتن، به عقب انداختن)

چروک خورده-چین خورده-ناصاف شده

رنگ و رو رفته-کهنه-فرسوده-کارکرده

استخوان در گلو داشتن-رنج و سختی کشیدن

حواس پرت-پریشان حواس-فراموش کار

چهار قُل-چهار سوره ی قرآن که با قُل آغاز می شود

زبان درازی-گستاخی در سخن گفتن-عمل آدم زبان دراز

حرف به حرف کردن-موضوع گفت و گو را عوض کردن

خدا وکیلی-صادقانه-راست و درست

خاله وارفته-آدم شل و ول و شلخته

چاک و چیل-لب و لوچه-پک و پوز

چپری آمدن-زود آمدن

بو بردن-حدس زدن-از روی شواهد فهمیدن

تکان خوردن-ناگهان ترسیدن-جاخوردن-از جا حرکت کردن

 

دمار از کسی درآوردن-کسی را سخت آزار دادن-کشتن

چشم زهره-ترس

بلا به سر کسی آوردن-کسی را به زحمت و دردسر انداختن-به کسی آسیب رساندن

بنا گذاشتن-قرار گذاشتن

چشم چپ به کسی انداختن-دشمنی کردن با کسی

چس خوری-خست-بخل

پُرز دادن-روی آتش گرفتن مرغ پر کنده برای سوزاندن پرهای ریز آن

پِق-صدای خنده ی ناگهانی

پسله-جای پنهان-در نهان

چشم، کرایه خواستن-کار کودکی که هر چه ببیند بخواهد

خوش خوشان کسی شدن-بسیار لذت بردن

آفتابگیر-جایی که آفتاب بر آن بتابد-سایبان-چتر آفتابی

چادر چاقچور-لباس بیرون رفتن زن با حجاب ایرانی در گذشته

دهنه سرخود-بی بند و بار

به هم بافتن-سر هم کردن-از خود درآوردن

آسمان گرفتن(فراگرفته شدن آسمان با ابر یا مه)

چاپ خوردن-به چاپ رسیدن

دست شما درد نکند-از شما سپاس گزارم

دست به روی کسی بلند کردن-کسی را کتک زدن

دو دو زدن-تکان تکان خوردن

خاصه تراش-آرایشگر مخصوص بزرگان

خانه شاگرد-پسربچه ی خدمت گزار در خانه

خودم جا، خرم جا-تکیه کلام کسانی که همه چیز را از دریچه ی منافع شخصی می بینند. من که دارم گور پدر بقیه

رسانه-وسیله ی ارتباطی

پای کسی به سنگ آمدن-از سر بی تجربگی و خامی شکست خوردن

تن خود را چرب کردن-برای دردسری آماده شدن-پیه چیزی را به تن مالیدن

اهل نشست(تارک دنیا، گوشه‌نشین)

پس گذاشتن کسی-از کسی جلو افتادن

زیر کاسه نیم کاسه بودن-در کاری رازی پنهان بودن-مکر و حیله ای در کار بودن

به دندان کشیدن-خون دل خوردن-کاری پر زحمت انجام دادن

دلال محبت-پا انداز-خانم بیار

پا منبری کردن-دنبال حرف کسی را گرفتن-درباره ی سخن کسی توضیح دادن

 

خلاصه نویسی-کوتاه کردن مطلب

از دهان در رفتن(پریدن حرفی از دهان، بدون پیش‌بینی سخن راندن)

خوش حساب-خوش معامله-آن که بدهی خود را به هنگام بپردازد

دزدیده نگاه کردن-زیر چشمی نگریستن-بدون آن که طرف بداند او را زیر نظر گرفتن

زوراب زدن-برای استفراغ زور زدن ولی چیزی بالا نیاوردن

چه کشکی چه پشمی !-در هنگام انکار گفته می شود

تند رفتن-دور برداشتن-زیاده روی کردن-از حد خود تجاوز کردن

بار گذاشتن-نهادن ظرف غذا بر اجاق برای پخته شدن

دستکاری-دست بردن در چیزی

اوضاع احوال(وضع و حال)

حبه-پاره ی شکسته از قند یا نبات

از کفر ابلیس مشهورتر-گاو پیشانی‌سفید-نزد همه معروف

دست و پا-توانایی-عُرضه

بچه افتادن-سقط شدن جنین

دُم سیخ کردن-دُم سیخ شدن

چای کاری-کشت و زرع چای

پا گرد-محل چرخیدن پله ها

خیره-بی شرم-پر رو

اوقات‌تلخی(ترش‌رویی، عصبانیت)

ایراد بنی‌اسرائیلی-بهانه‎های بی‌خود و بی‌جهت

بنجل-جنس بدرد نخور-آدم بیکاره و بی مصرف

ته بساط-باقی مانده ی وسایل زندگی و کسب و کار

روگیر کردن-در رودربایستی ناگزیر به انجام کاری کردن-نگا. روبند کردن

تک خال-به ترین در میان هم ردیف های خود

چیدن و واچیدن-آراستن-در جای خود گذاشتن

آلاپلنگی-مثل پوست پلنگ-گل باقالی

دست و بال-دور و بر-اطراف

پشت کسی را داشتن-هوای کسی را داشتن-از کسی حمایت کردن

از سر کسی افتادن-عادتی را ترک کردن

 
دست به دست کردن-تردید کردن-کوتاهی کردن-وقت کشتن

خیلی آب خوردن-گران تمام شدن-هزینه ی سنگین داشتن

از حساب پرت بودن(در اشتباه بودن)
حرف دهن خود را نفهمیدن-مزخرف گفتن-حرف بی ربط زدن

رفتگار-رفتنی-مردنی

جل و پلاس خود را پهن کردن-در جایی اقامت کردن

پیش خودمان بماند-به کسی مگو-نشنیده بگیر

چار انگشتی-آدم بی دست و پا-چلفتی

از نفس افتادن-بسیار خسته و مانده شدن

جوش خوردن زخم-به هم آمدن سر زخم و پوست نو آوردن

از کفر ابلیس مشهورتر(گاو پیشانی‌سفید، نزد همه معروف)

 

جببه گرفتن در مقابل کسی-با کسی مخالفت کردن-در برابر کسی مقاومت کردن

حول و ولا-تقلا-دست و پا زنی

پس خور-آن که بازمانده ی غذای دیگران را می خورد

زیر خاکی-آن چه که از زیر حاک بیرون آید

تخم شر-مردم آزار- شرور

پا انداختن-واسطه گری کردن-کارچاق کردن به ویژه در امور غیر اخلاقی

دل کسی تو ریختن-دچار دلهره ی ناگهانی شدن-وحشت کردن

باد گلو زدن-آروغ زدن

حلال کردن-از تقصیر کسی گذشتن-طلبی را به کسی بخشیدن

باج سبیل-چیزی که به ناحق به اشخاص قلدر و مقتدر باید داد

پول خرد-پول سکه ای

پیاده شو با هم بریم-این قدر تند نرو

تخم سگ-نوعی دشنام است مانند پدر سگ

بازجو-مامور تحقیق و بررسی پرونده

خورد کردن-ریز ریز کردن-له کردن

زوراب زدن-برای استفراغ زور زدن ولی چیزی بالا نیاوردن

تحت الشعاع قرار دادن-زیر نفوذ و تاثیر قرار دادن

بد چشم-شور چشم-آن که چشم زخم برساند-مردی که به زنان نامحرم با شهوت بنگرد

چشم مالیدن-هوشیار شدن-از غفلت در آمدن

الحق(به‌راستی، حقیقتن)

 

دو دستی تقدیم کردن-با رضایت خاطر و احترام دادن

از پیش بردن(با موفقیت انجام دادن)

جان من و جان شما-سوگند به جان من و شما

چانه شل-دهن لغ-کسی که حرف در دهانش بند نمی شود

چول-بیابان

جَستن چشم-پریدن پلک چشم

پا پیچ کسی شدن-با کسی در آویختن-به کسی سماجت کردن
به لعنت خدا نیارزیدن-دارای هیچ ارزشی نبودن-به هیچ نیارزیدن-مفت نیارزیدن
 

دامن بر آتش زدن-فتنه ای را شدیدتر کردن

بد قماش-بد جنس-خبیث

دل خوشکنک-مایه دلخوشی اندک-آن چه بی پایه ولی مایه ی خرسندی است-گول زنک

 

خیز برداشتن-جستن-آماده ی حمله شدن

روی دست کسی گذاشتن-به کسی تحمیل کردن

خبط کردن-اشتباه کردن-به خطا افتادن

دبه خایه-مبتلا به فتق بیضه

از چاله در آمدن و به چاه افتادن(از باران به ناودان پناه بردن)

بد آمدن-برخوردن به کسی-ناراحت شدن
دلی از عزا درآوردن-پس از مدت ها گرسنگی غذای مفصل خوردن-به خوشی ساعتی را گذراندن

اوا خواهر(مرد زن‌نما، مردی که علائق زنانه دارد)

دوبلور-دوبله کننده

ابرو نازک کردن(ابرو تنگ کردن)

دست بردن در چیزی-چیزی را تغییر دادن

دست کسی را توی پوست گردو گذاشتن-کسی را گرفتار مشکل و سختی کردن

دهان پر کن-بدون ارزش و اهمیت واقعی

خِر به خِر گرفتن-گلاویز شدن

خود را خوردن-رنج بردن

زدن به سیم آخر-آخرین چاره را به کار بردن حتا اگر به ضرر باشد-خود را به لاقیدی زدن و به عاقبت کار نیاندیشیدن

آتش‌پاره(شوخ و شنگ، فرز و چالاک، کرم شبتاب)

تفنگ کمر شکن-تفنگی که از قنداق خم می شود

حساب داشتن-حساب بانکی داشتن

به خاک سیاه نشاندن-بدبخت و ذلیل کردن

به خود پیچیدن-ناخوش شدن-عتاب کردن

جوجه مشدی-تازه کار و نا آشنا با آداب و رموز مشدی گری
چُرت-خواب کوتاه

از بن دندان-از ته دل-با میل و رغبت

تمدن داشتن-دارای تربیت بودن

ایراد بنی‌اسرائیلی-بهانه‎های بی‌خود و بی‌جهت

ابرو زدن(رضا دادن، اشاره کردن)

خُردمُرد شدن-ریزه ریزه شدن

از دندۀ چپ پا شدن-سخت عبوس و کم‌حوصله بودن

رَکَبی گفتن-به کسی متلک و حرف درشت گفتن

آینه‌ی دق-آینه‌ای که شخص خود را در آن عجیب و غریب می‌بیند – شخص عبوس و بدقدم

جا به جا-فورن-کسی که از جایی به جایی منتقل شود

بید خورده-کهنه و فرسوده

امان کسی را بریدن(کسی را درمانده و بیچاره کردن)

پای کسی جایی بند نبودن-هیچ اعتباری نداشتن