لیست فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری و عامیانه قسمت 292

لیست فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری و عامیانه قسمت 292

چاخان پاخان-دروغ

از ته دل(از سر صدق و صفا)

پا جوش-شاخ های فرعی متصل به ریشه ی درخت

پا اندازی-واسطه ی اعمال نامشروع شدن-جاکشی

این به آن در-چیزی که عوض دارد گله ندارد-در مقام انجام عمل متقابل می‌گویند

به تور انداختن-به چنگ آوردن-تصاحب کردن

آمده-شوخی و لطیفه
چل نکه-پارچه ای که از انواع پارچه های بریده شده سر هم دوخته شده باشد

زنگ زدن-ترکیب شدن آهن با اکسیژن هوا-فرسوده شدن-بی مصرف شدن

آش آلو شدن-خجالت‌زده شدن-سکه‌ی یک‌پول شدن-کنفت شدن

دلخوری-گله-شکایت-اوقات تلخی

دو دستی-با هر دو دست

آپارتی-زن بی‌حیا و بدزبان-سلیطه-پاچه‌ورمالیده

پیش خور-از پیش گرفتن حقوق مقرری

آفتاب را به‌گز پیمودن(کوشش بی‌هوده کردن)

بد قواره-بد ریخت-بد ترکیب

ژلاتین-ماده ای لزج و چسبنده که آن را از گلیسیرین و قند و آب و آمونیاک می سازند

از پا درآمدن-افتادن-سخت خسته و درمانده شدن

آپارتی(زن بی‌حیا و بدزبان، سلیطه، پاچه‌ورمالیده)
پاری ها-برخی-دسته ای از مردم
الکی(بی‌هوده، بی‌خود، دروغکی)
جام زدن-شراب نوشیدن-باده خوردن

بومی-محلی-اهل همان سرزمین

بر انداز کردن-کسی یا چیزی را عمیقا

زیر و رو کردن-همه جا را به دنبال چیزی گشتن-به هم ریختن

تلیت کردن-خیساندن نان در غذاهای آبکی

تی تیش مامان-ی بزک کرده-تر و تمیز-شسته و رفته-عزیز دردانه

بلا گردان کسی شدن-به جان خریدن بلای کسی

تیک تیک لرزی-دن به شدت لرزیدن

از آب درآوردن(عمل آوردن، انجام دادن)

خرس گنده-برای تحقیر به کسانی که اداهای خارج از سن خود در می آورند گفته می شود
جاده کشیدن-راه درست کردن
حساب پس دادن-جواب دادن به مسئول-دادن صورت ریز مخارج

باد هوا خوردن-درماندگی و فقر کامل داشتن

دل به دریا زدن-بدون توجه به خطر به کاری اقدام کردن-هرچه بادا باد گفتن
خود را بستن-پول دار شدن

حاشیه دار-کناره دار

این خاکدان-دنیا

به زخم خود زدن-دردی را درمان کردن-گوشه ای از گرفتاری خود را سامان دادن
تبرک کردن-با برکت ساختن-خجسته کردن

زیر زبان کشی-با زرنگی از کسی حرف بیرون کشیدن-زیر پا کشی

در باغ سبز نشان دادن-وعده های فریبنده دادن-امید واهی برای کسی ایجاد کردن

ته صدا-صدای خوش ولی کم مایه
جنس کسی خرده شیشه برداشتن-آب زیر کاه بودن-حقه باز بودن
تو مشت کسی بودن-کاملا در اختیار کسی بودن

حساب کار را داشتن-متوجه موضوع بودن-جوانب کار را در نظر داشتن

درخت مراد-درختی که به آن به عنوان نذری چیزی می بندند

جَری کردن-رو. دادن-گستاخ کردن

چوروکیدن-چوروک خوردن-چین برداشتن

به دردسر افتادن-با مشکلی روبرو شدن-به مخمصه ای گرفتار شدن

جلو بُر شدن-مورد حمله قرار گرفتن

 

چِککی-فوری-به سرعت

برادر زن-برادرِ زن هر مرد

تریاک خوردن-خود را با تریاک مسموم کردن

بی دماغ-افسرده-اوقات تلخ-دمق

زن مرده-مردی که زنش درگذشته است

حضرت عباسی-راست و درست

 
زرق و برق-جلوه ی ظاهری-جلا و شفافی

استخوان‌فروش(ستایشگر آبا و اجداد)

خودکشی کردن-با رنج فراوان کاری را به پایان بردن

تنگ شدن خلق-عصبی شدن-بی حوصله شدن-خشمگین شدن

الحق-به‌راستی-حقیقتن

بازوبند-نواری که به نشانه ی معینی بر بازو می بندند

تو روی کسی چیزی گفتن-رو در روی کسی چیزی گفتن

چوری-جوجه ی تازه از تخم درآمده

اهل و نا اهل(کس و ناکس، نجیب و نانجیب)

پیزری-پوشالی-بی ارزش و بی مصرف

خروس کسی خواندن-شاد و شنگول بودن-روزگار بر وفق مراد بودن
باهاس-باید-بایست

چنگولک-سست و ضعیف

آش هفت جوش-قضیه‌ی پیچیده
دامب و دومب-آوای ضرب و تنبک
آواز کوچه‌باغی(آوازی که جاهل‌ها می‌ خوانند و یکی از گوشه‌های دستگاه شور است)

دنگ کسی گرفتن-هوس نابه جا کردن برای انجام کاری-تصمیم ناگهانی برای کاری گرفتن

خواهر خوانده-دوست صمیمی

برگشتن ورق-دگرگون شدن اوضاع-تغییر کردن حال و احوال

پیش خور-از پیش گرفتن حقوق مقرری

خرابکار-اخلالگر-تروریست

خوش آب و رنگ-سرخ و سفید چهره-زیبا و ملیح

جد کمر زده-در نفرین به سید می گویند-یعنی جدش او را به سزایش برساند

افت کردن(کاهش یافتن، کم شدن)

زمینه سازی کردن-مقدمه چیدن برای انجام کاری

 

جِر زن-کسی که در بازی یا کاری دبه در می آورد

الیسون و ولیسون(وردی است که برای کسانی که منتظرشان هستند می‌خوانند)

آب‌زیرکاه-حیله گر-فتنه انگیز-دو رو

پوست پیازی-نازک و بی دوام

رقصیدن به ساز کسی-تابع سلیقه و خواست کسی بودن-از خود اراده ای نداشتن و از دیگری تبعیت کردن

پیچه-دل درد-مالش رفتن شکم

خدا به رد-در پناه خدا

خیر ندیده-نفرینی است به معنی امیدوارم خیر نبیند

تف توی یخه ی خود انداختن-خود را بد نام کردن

پُرز دادن-روی آتش گرفتن مرغ پر کنده برای سوزاندن پرهای ریز آن

به تور کسی خوردن-سر راه کسی ظاهر شدن-گیر کسی آمدن

حرف دو پهلو-نگا. حرف پهلودار

جان به لب رسانیدن-صبر و طاقت کسی را تمام کردن

از خنده روده بر شدن(از شدت خنده بی‌حال شدن)

بد ذات-بد نهاد-بد گوهر-بد جنس-خبیث

به خاطر داشتن-به یاد داشتن-از بر بودن

پاتال-سالخورده-پیر

ابوطیاره(اتوموبیل کهنه و فرسوده)

چشمه چشمه-سوراخ سوراخ-مشبک
رنگ و وارنگ-رنگارنگ-به رنگ های گوناگون-از همه نوع

آگوز-لقب ریشخندآمیز برای مرد ریزنقش و متکبر

روغن زرد-روغن حیوانی

از مرحله پرت بودن(یکسره بی‌اطلاع بودن)

خواب و خوراک-خورد و خواب

دانش سرای عالی-آموزشگاه تربیت استاد

ریپ زدن-نامیزان کارکردن موتور

آب نمک زدن-با شیرین زبانی گفتن

بد قلق-بد عادت-بد ادا

خط هوایی-راه هوایی-مسیر هواپیما

تعارف شاه عبدالعظیمی-تعارف زبانی و غیرجدی

پا سست کردن-آهسته کردن-از سرعت خود کاستن

خود را گرفتن-فخر فروختن-کبر و نخوت نشان دادن

اسم شپش کسی منیژه خانم بودن-خودبزرگ‌بینی احمقانه داشتن

آشی بودن زندگی-نامساعد بودن حال و احوال

جامغولک بازی-حقه بازی-فریب کاری

اسم‌ورسم(نام و مقام، شهرت و اعتبار)

 

از روی معده حرف زدن-بدون تعمق و بدون منظور چیزی گفتن

آدم دیرجوش(کسی که به سختی با دیگران انس می‌گیرد)

دل را آب کردن-سخت آرزومند کردن-مشتاق کردن

چشم انداز-منظره

تب خال-جوشی که از شدت تب دور لب پدید آید

پُخت-هر نوبت از پختن

رودرواسی-رودربایستی

خلاص کردن-تمام کردن-کشتن

ریش دادن و ریش گرفتن-ضمانت کردن-متعهد شدن

خش و خش-نگا. خش خش

ای والله گفتن(به برتری کسی بر خود اقرار کردن)

دور برد-دارای برد زیاد

روان کردن-از بر کردن

جمع کردن-گرد آوردن

پنزر- پندر

چیزی-فاصله ای-راهی-زمانی

پا منبری کردن-دنبال حرف کسی را گرفتن-درباره ی سخن کسی توضیح دادن

حلبی-کنایه ازجنس آهنی کم مقاومت

رو به قبله کردن-کسی را که درحال مرگ است رو به قبله خواباندن

شناکردن (بیشتر به قصد تفریح و بازی)

پیزر به پالان کسی گذاشتن-با دروغ و چاپلوسی کسی را فریفتن-هندوانه زیر بغل کسی گذاشتن

خوراکی-خوردنی ها جز غذای روزانه-تنقلات-خوردنی

بالا دست-صدر مجلس-حریف چیره

خر ِ دیزه-لج بازی که به خود ضرر بزند

تیپ زدن-شیک و پیک کردن-خود را آراستن

تت و پت کردن-شکسته سخن گفتن-لکنت پیدا کردن

چرکوندی-لکه دار کثیف

چرب دست-ماهر-زبر دست

خرس-چاق و درشت-تنومند

زرت و پرت-چرت و پرت

دردانه ی حسن کبابی-بچه ی لوس
روغن کرمانشاهی-روغنی که در کرمانشاه از شیر گاو و گوسفند به دست می آورند و به ترین روغن زرد است
حلال یابی-طلبیدن نزد دیگران تقاضای گذشتن از تقصیر خود را کردن

پالان کسی را لوخ کردن-به قصد فریب از کسی تعریف کردن

زهرمار خان-ترش رو-اخمو
حرف در آوردن-شایعه ساختن-سخن دروغ شایع کردن

بله قربان گفتن-تملق بیش از حد گفتن

خروار-کنایه از مقدار زیاد

خوش خدمتی-خودشیرینی-چاپلوسی

آتش سوزاندن-شیطنت و شرارت کردن

رشته ی کلام به دست گرفتن-آغاز به سخن کردن-سخن را دنبال کردن

اوضاع کسی را بی‌ریخت کردن-زندگی کسی را آشفته کردن-کاسه کوزه‌ی کسی را به‌هم ریختن

آب به ‌زیر کسی آمدن(سراسیمه شدن)

تا کردن-دو یا جند لا کردن-رفتار کردن

 

خارج از محدوده-بیرون از شهر که شامل خدمات شهرداری نمی شود

پا شدن-از جا برخاستن

جوش آمدن-به خشم آمدن-کج خلقی سخت کردن

خشکه نان-نانی که بیش از اندازه در تنور مانده و خشک شده است

دست پایین را گرفتن-کم ارزش و ناتوان فرض کردن

بزن و برقص-پایکوبی-ساز و آواز-رقص و آواز

 

خون جگر خوردن-رنج بسیار کشیدن-غم فراوان خوردن

چلاق-دست و پا شکسته یا بریده

دلخور کردن-مایه ی گله مندی و نارضایتی کسی را فراهم کردن
آبِ جو(ب)(مال دنیا، هرچیز فراوان و بی‌ارزش)

آفتاب روی پشت بام جمع کردن(کاملا تنگدست بودن)

روغن کرمانشاهی-روغنی که در کرمانشاه از شیر گاو و گوسفند به دست می آورند و به ترین روغن زرد است

دست خالی برگرداندن-نا امید کردن-پاسخ رد دادن

ژله-لرزانک

دندان کسی پیش کسی گیر کردن-عاشق کسی شدن-شیفته ی کسی شدن

خطایی-نوعیز آجر

التفاتی-داده شده-مرحمتی-اعطا شده

دل دادن-دقت کردن-توجه کردن-عاشق شدن

ادب کردن(با تنبیه آموختن، آدم کردن)

ارباب حجت(اهل منطق)

چشم زاغ-بی شرم

از راه به‌در بردن(فریب دادن، اغوا کردن)

دل کسی را به دست آوردن-کسی را با نیکی و محبت از خود خشنود کردن

به محضِ-به مجرد ِ-همان وقت که

درد و بلا-نفرینی است چون زهر مار-کوفت-مرض و مانند این ها

دَمکنی-پارچه ای کلفت که برای جلوگیری از بیرون رفت بخار و دم کشیدن برنج یا چای بر روی دیگ یا قوری می گذارند

چسش دادن کاری را-لفت و لعاب دادن-بیش از اندازه مهم وانمود کردن

آدم استخوان‌دار(کسی که اراده و پشتکار دارد)

رج بستن-به ردیف کردن-دسته کردن

پریدن از خواب-بیدارشدن ناگهانی در اثر آوازی سخت یا خوابی آشفته

خود را خراب کردن-خود را کثیف کردن

از زیر بته عمل آمدن-خانواده و اصل و نسبی نداشتن

بیخ خِر-بیخ گلو

چُرتی-اهل چرت زدن-ضعیف-مردنی

خام شدن-فریب خوردن-اغفال شدن

این دنده آن دنده شدن(این پهلو آن پهلو شدن)

دماغ را بالا کشیدن-اظهار نارضایتی کردن

بستن کسی به دم خود-همیشه کسی را همراه داشتن

بچه افتادن-سقط شدن جنین

دانش جو-دانش پژوه-آن که در دانشگاه درس می خواند

بادکنک-کیسه ی نازک لاستیکی که آن را باد کنند و برای بازی به کودکان می دهند

آب بندی کردن(آرام آرام به کار انداختن دستگاه نو)
بار فروش-فروشنده ی میوه و خواربار در میدان

بد خط-کسی که ناخوانا می نویسد

ز ِق زدن-نق نق کردن بچه که مقدمه ی فریادهای و گریه های بعدی است

از حال رفتن(بی‌حال شدن، غش کردن)

 

از ریش کسی دست برداشتن(کسی را به حال خود گذاشتن)

دو شاخه-چوب دو شاخه ی درخت که کودکان از آن تیرکمان می سازند-رابط میان وسیله ی برقی و پریز برق

درد و بلای کسی به جان خوردن-تعبیری تحقیرآمیز برای مقایسه ی دو نفر با یکدیگر که این یکی صفات آن دیگری را نداشته باشد

این به آن در-چیزی که عوض دارد گله ندارد-در مقام انجام عمل متقابل می‌گویند

تاشو-آن چه روی هم تا و جمع شود

رنگ به رنگ شدن-از خجالت یا خشم سرخ و زرد و سفید شدن

آب خنک خوردن-به زندان افتادن

از پارو بالا رفتن پول(ثروت بسیار داشتن)

خرج برداشتن-پول لازم داشتن

آواز دهل-چیزی که تنها سخن‌گفتن درباره‌ی آن جالب است-نه خودش = چیزی که از آن سخن زیاد می‌گویند اما واقعیت آنچنانی ندارد

خوش گوشت-آن که زخم تن او زود بهبود می یابد-خوش ادا-خوش اخلاق

استخوان‌دار-محکم-بااراده

زیر دل زدن-تهوع آوردن

تازه نفس-دارای نیروی مصرف نشده

ریز ریز کردن-کاملن خرد و کوچک کردن

بیشتر از کوپن حرف زدن ،-سخنان بالاتر از حد و مقام خود گفتن پا را از گلیم خود فراتر نهادن
خدا برکت بده-نگا. خدا برکت

رگ به رگ شدن-ضرب خوردن و پیچیدن مفصل

دُم سیاه-نوع مرغوب برنج گیلان-کبوتری که دم سیاه دارد

بازارچه-گذرگاه سرپوشیده با چند مغازه و دکان

راسته کردن-حساب گِرد کردن اعداد

از رو بردن(خجالت دادن، مقاومت حریف را در هم شکستن)

خام طمع-پر طمع و حریص-پر توقع

چپ چپ به کسی نگاه کردن-با اوقات تلخی-بدبینی یا اعتراض به کسی نگاه کردن

ربغ رحمت را سر کشیدن-مردن

تازه کار-کم تجربه-مبتدی-ناشی

پس افتادن-عقب افتادن اجاره و مانند آن-بهم خوردن حال کسی در نتیجه ی ترس

خشخاشی-نان خشخاش زده

دو علی گلابی آمدن-بچه ترساندن-تهدید توخالی کردن-توپ و تشر آمدن

پیشکار-رییس دارایی شهر یا استان

تخم چهارشنبه-حرم زاده-ناسزایی برای بچه های شریر

پیسی-بد رفتاری-آزار

به هر تقدیر-در هر صورت-خلاصه

اسپند روی آتش بودن(سخت نگران و دلواپس بودن، آرام و قرار نداشتن)

بند-ریسمان-طناب-رشته

دهنی شدن-آب دهان خوردن به غذا یا چیزی

آب از لب و لوچه‌ی کسی سرازیر شدن(تمایل شدید داشتن، به طمع افتادن)

جوشی-تند مزاج-زود خشم-عصبانی

چشم زاغ-بی شرم

خرکاری-پرکاری-مفت کاری

راپرتچی-گزارش دهنده

آشیخ روباه-آب‌زیرکاه-مکار

تکیه کلام-آن چه که در موضوع اثری ندارد ولی پی در پی تکرار کنند

تو خیک کسی فرو رفتن-کلاه سر کسی گذاشتن-به کسی قالب کردن

پاشیر-گودال پای شیر آب

انگشت روی چیزی گذاشتن(موضوعی را مورد توجه قرار دادن)

باربند-جای نهادن و بستن بار

دلگرمی-اطمینان خاطر-امیدواری

چارخانه-شطرنجی
بوق سگ-بسیار دیر وقت

پیش چشم داشتن-در برابر چشم قرار دادن

این دنده آن دنده شدن-این پهلو آن پهلو شدن

 

بخار-توانایی-شایستگی

چشم و گوش کسی را باز کردن-کسی را با مسایل اجتماعی آشنا کردن

دلنگ و دلنگ-صدای زنگ و ناقوس

 

بکسل کردن-چیزی را به دنبال خود کشیدن و بردن

ارزانی(بخشیدن، دادن)

حساب راسته حسینی-رو راست-بی شیله پیله

افتادن به گردن کسی(به کسی تحمیل شدن)

ذُق ذُق کردن-تیر کشیدن زخم-سوزش داشتن اندام دارای درد

حیوونی-نگا. حیوانکی

روز بد نبینی-امیدوارم به سرت نیاید

چوب علی موجود-چوب کج و معوج درویشان

دوری و دوستی-دوری برای دوام و پایداری دوستی لازم است

برای کسی تره خرد نکردن-از کسی حساب نبردن-به کسی اهمیت ندادن-برای کسی اعتبار قائل نشدن

دور از جناب ب-لانسبت

آب از گلو پایین نرفتن-غصه و ناراحتی شدید داشتن

خون به پا کردن-دعوا و آشوب راه انداختن-سر و صدا و جنجال کردن

داد سحن دادن-سخن رانی کردن-پر حرفی کردن-حق مطلب را ادا کردن

حساب تراشیدن-خرج درآوردن-حساب غیر واقعی نشان دادن

پاشنه ی کفش ور کشیدن-آماده ی انجام کاری شدن

چاقاله ،-چغاله میوه ی هسته دار نارس

 

تف توی یخه ی خود انداختن-خود را بد نام کردن

بابا غوری-نابینا-کور

پر افاده-متکبر-مغرور

خال خالی-خالدار-دارای خال های بسیار
چینه کشیدن-ساختن دیوار گلی
دیوان بلخ-جای بی انصافی و ستم رانی

رسیدن-مواظبت کردن-مورد لطف قرار دادن

در جا زدن-پاها را بدون راه رفتن به نوبت چپ و راست به زمین کوبیدن-ترقی نکردن

بازداشتی-زندانی موقت

زبان چرب و نرم داشتن-گفتار خوشایند و فریبنده داشتن

چول شدن-بور شدن در بازی-شرمنده شدن

زبان مو درآوردن-بسیار گفتن و نتیجه نگرفتن

جناغ شکستن-شرط بندی کردن با جناغ مرغ

زر زر کردن-غر زدن-گریه کردن شدید

رکاب دادن-راهی جایی شدن

ته دل کسی مالش رفتن-احساس ضعف یا ترس کردن-حالتی شبیه به گرسنگی داشتن

رو به راه شدن-آماده و مهیا شدن

دسته کوک-ساعتی که از محل دسته کوک می شده است

نیروی انجام کاری را داشتن

دری وری-سخن بی سر و ته-چرند و پرند

چشم زخم-اثر بد از نگاه یا کلام-آسیب اندک

حسابی-معقول-مورد اعتنا-کاملن
دهن کسی آب افتادن-به طمع افتادن-میل شدید پیدا کردن

پر و پا داشتن-پایه و اساس داشتن

با کسی بحث و مجادله کردن

بد حرف-کسی که پیوسته حرف های زشت می زند

بند شدن در جایی-قرار یافتن-ساکن شدن-آرام گرفتن

رم کردن-رمیدن-گریختن

رخصت خواستن-اجازه خواستن
الم‌شنگه(هیاهو، آشوب، جنجال، داد و قال)

دبه در پای شتر انداختن-در میان مردم فتنه انگیزی کردن

جوش جوانی-جوشی که بر صورت یا کمر جوان ها می زند-جوش غرور

آب و گاوشان یکی بودن-شریک و همدست بودن

 

ریزه میزه-ریزه پیزه

آتش‌پا(فرز و چالاک، بی قرار)

پینه بستن-سخت شدن پوست کف دست و پا

ترکه-آدم باریک و بلند
پیزری-پوشالی-بی ارزش و بی مصرف
الو گرفتن(آتش گرفتن، (کنایه از شدت خشم و عصبانیت))

جاجا-آوازی که با آن مرغ را به لانه اش می رانند

چپ بودن-چپ دست بودن-لوچ بودن-مخالف یودن
برق از چشم کسی پراندن-سخت ترسانیدن
پا روی دم سگ گذاشتن-خشم شخص پستی را برانگیختن

داش مشدی-لوطی محل-آن که غرور جوانی دارد

 

اردک‌پرانی(از عهده‌ی جنگ با کسی برنیامدن)

چهلم-چهلمین روز درگذشت کسی

آش پختن برای کسی(کسی را برای آزار کسی برانگیختن، برای کسی توطئه‌ای ترتیب دادن)

توی گوش کسی گذاشتن-به کسی سیلی زدن

جِر زدن-دبه درآوردن-گردن نگرفتن-تقلب کردن در بازی

از قماش چیزی (کسی) بودن(از جنس چیزی بودن، از تیپ کسی بودن)

پس انداز-پول کنار گذاشته شده-صرفه جویی

برق از کسی پریدن-سخت ترسیدن-جا خوردن

خاکسترمال کردن-شستن ظرف با مالیدن خاکستر به آن

پشت سر کسی ایستادن-از کسی پشتیبانی کردن

اُق گرفتن(حالت تهوع پیدا کردن)

جیک-صدا-آواز

آفتاب از کدام طرف در آمده؟(چه عجب از این طرف‌ها؟!)

زاغول-دارای چشمان آبی رنگ

بگیر بگیر-بازداشت افراد بسیار-توقیف گروهی

دل کسی تاقچه نداشتن-بی نهایت رک و صریح بودن
چوب سیگار-نی سیگار
 

چراغ توری-چراغی نفتی که نور آن با توری مخصوصی پخش می شود

حساب پس گرفتن-به روشن کردن حساب واداشتن

خوش نقش-خوش اقبال-پارچه یا قالی که نقش های زیبا دارد

زیر چاق کردن-برای آماده کردن خود تمرین کردن و مهارت یافتن

این مطلب را هم از دست ندهید :   اهمیت نگهداری از دستگاه پمپ بتن

پر رویی-بی شرمی-وقاحت-دریدگی

تار و تنبور-همه گونه آلات نوازندگی

 

زیر گرفتن-زیر کردن

انگشت کردن-انگشت رساندن

تیار-درست و آماده

از بر بودن-مطلبی را در حافظه داشتن

آمدن (چیزی) به کسی(تناسب داشتن (چیزی) به کسی)

حرف تو حرف آوردن-سخن کسی را قطع کردن-مطلب دیگری را پیش کشیدن

آسیاب‌گردان-کسی که به‌خوبی از عهده‌ی کارها بر می‌آید

بابت-مورد-زمینه-موضوع

خُردمُرد-شکسته و ریزه میزه

دُم به دست دادن-بهانه به دست دادن-خود را گیر انداختن

خبرچینی کردن-سخن چینی کردن-خبر از جایی به جایی بردن-جاسوسی کردن

تف مالی-سرسری شستن و اندکی آب زدن-هنگام بوسیدن-آب دهان و لب ها را به صورت کسی زدن

دم به ساعت-هر ساعت-هر لحظه

پیش دستی کردن-سبقت گرفتن در انجام کار

جفنگ-یاوه-سخن بی هوده-هرزه

دلسردی-ناامیدی-یاس

دو به هم انداز-فتنه انگیز-سخن چین

 

به پای کسی زحمت کشیدن-برای کسی زحمت کشیدن

راپرت کردن-گزارش دادن-خبر دادن

آب برداشتن-هدف دیگری در پس کاری وجود داشتن

پیاله فروشی-میخانه

خط کشیدن دور چیزی-چیزی را کنار نهادن-دست کشیدن از چیزی

زیر دادن-با کسره خواندن حرفی

زناشویی-ازدواج-همسر اختیار کردن

خط کش-وسیله ای برای زسم خط

دلسردی-ناامیدی-یاس

 

پشک انداختن-قرعه کشیدن

در آمدن گند کاری-برملا شدن افتضاح پنهان شده

رگ خود را زدن-به حق خود قانع بودن-ادعای زیاد نداشتن

خواربار-ارزاق-خوراک

انکر منکر-بسیار زشت و بدترکیب

حرز جواد با خود کردن-همیشه با خود داشتن

بادبادک-مرغ کاغذی-اسباب بازی کودکان که به هوا می کنند

چوب رخت-چوبی افقی که جامه را بر آن می آویزند

در آستین داشتن-حاضر و آماده داشتن

خوردن بلا به جان-اصابت بلا با جان

چیزی شدن-اهمیت و اعتباری پیدا کردن-به جایی رسیدن

پر و پاچه ی کسی را گرفتن-بر کسی خشم گرفتن-به کسی دشنام دادن

بی اُرس و پرس-بی مقدمه

پول ساز-کسی که کارهایش موجب در آمدن پول بسیار شود

آب شدن قند توی دل(لذت بسیار بردن)

حرص زدن-زیاد خواستن-کم صبری کردن

بد و بیراه-ناسزا-حرف زشت-گفته ی رکیک-متلک

دست به گریبان شدن-با هم به جدال پرداختن-گلاویز شدن

پا گرد-محل چرخیدن پله ها

تا کردن-دو یا جند لا کردن-رفتار کردن

دل به دریا زدن-بدون توجه به خطر به کاری اقدام کردن-هرچه بادا باد گفتن

از ترس مار توی دهان اژدها رفتن(از باران به ناودان پناه آوردن)

دلگرم-علاقه مند-مشتاق

آینه‌ی دق(آینه‌ای که شخص خود را در آن عجیب و غریب می‌بیند – شخص عبوس و بدقدم)
در رفتن تلنگ-باد صدادار در کردن-کنایه از ضعیف و ناتوان شدن
پر و پاچه ی کسی را گرفتن-بر کسی خشم گرفتن-به کسی دشنام دادن

پیش خودمان بماند-به کسی مگو-نشنیده بگیر

چوروک-چین و شکن

چهار چنگول شدن-خشک شدن اعضای بدن

خیارک-ورم و آماسی که در کش ران و بغل پیدا شود

دردسر دادن-ایجاد مزاحمت کردن-با پر حرفی وقت کسی را گرفتن

دولاب-گنجه-کمد-قفسه

توالت رفتن-به دستشویی رفتن
خدا داده-دیم کاری

چیز خور-مسموم شده

جوجه فکلی-تازه کار و نا آزموده

رد پای کسی را گرفتن-رد کسی را برداشتن

پشته کردن-روی هم انباشتن

دو دانگ-یک سوم-مقدار اندک-کم

به خاک سیاه نشستن-بدبخت و ذلیل شدن

دربند-کوچه ی بن بست-مانع در محل ورود

حساب بردن-پروا داشتن-اطاعت کردن

از کسی حساب بردن-از کسی ترس داشتن

زدُ وازد-زیر و رو کردن کالا و سوا کردن نوع به تر

برداشتن-قبول کردن-اختیار کردن

درگیری-گرفتاری-نزاع-جنگ

استخوان‌بزرگ-شخص دارای اصل و نسب

چپو شدن-غارت شدن

به خاطر داشتن-به یاد داشتن-از بر بودن

رو افتادن-علنی شدن-آشکار شدن

حاج خانم-عنوان احترام آمیز برای زنان مسلمان سالمند

تو زرد از آب درآمدن-بی ارزشی یا فساد چیزی آشکار شدن

 
خِس خِس-صدای تنفس کسی که نفس تنگی دارد

روی شکم سیری-بدون تعهد-از سر بی خیالی

باد زدن-با ایجاد جریان هوا خنکی یا اشتعال پدید آوردن

اوراق-قراضه-اسقاط-ازکارافتاده

از گرد راه رسیده-تازه‌وارد-هنوز به کار دیگری نپرداخته

چُلمن-پخمه-کسی که زود گول می خورد

تو دار-راز نگهدار

آهنگ ریپ‌دار(آهنگی که یک ضرب آن کم باشد)

بَر و رو-قد و قامت-چهره

بلا گرفته-گرفتار بلا-شیطان-شلوغ

اجباری-خدمت سربازی

چاچول باز-حقه باز-شیاد

ریغو-مردنی-ضعیف مزاج-کم مقاومت

آدم دو قازی(شخص بی‌سروپای بی‌ارزش)

 

چول کردن-شرمنده کردن

چوبه ی دار-تیری که محکوم به مرگ را از آن می آویزند

 

بی تفاوت-بی اعتنا

پا دری-فرشی که پای در می اندازند-سنگی که کنار در می گذارند تا باد در را حرکت ندهد

بند انگشت-فاصله ی نوک انگشت تا نخستین خط آن
جفت کردن صدا با ساز-هماهنگ کردن صدای ساز توسط کوک
بند تنبانی-سست و رکیک-مزخرف و بی ارزش

رنگی-دارای رنگ-آلوده بودن به رنگ

دست به روی کسی بلند کردن-کسی را کتک زدن

خپله-چاق و کوتاه قد

آدم بی‌سر و پا(متضاد آدم درست‌وحسابی)

به جهنم-به درک-خوب شد که چنین شد-خوب است که چنین بد است

حاضر به یراق-حاضر و آماده

دَنگ-صدای به هم خوردن دو چیز

 

زیر جلد کسی رفتن-کسی را فریب دادن-اغفال کردن

ده کوره-ده یا شهر کوچک عقب افتاده و بدون امکانات

در قوطی هیچ عطاری یافت نشدن-به کلی نایاب بودن
خواهر کسی را گاییدن-دخل کسی را آوردن-کلک کسی را کندن

پهن شدن آفتاب-روز شدن

دمار از کسی درآوردن-کسی را سخت آزار دادن-کشتن

جا افتادن-سر جای خود آمدن

چمباتمه زدن-نشستن روی دو پا و بغل کردن دو رانو

روده دراز-پر حرف-وراج

این و آن را دیدن-برای انجام کاری از همه کمک گرفتن

خرچنگ قورباغه-کج و معوج-درهم و برهم

بد گوشت-آدم نچسب-دیر پیوند-کسی که زخمش دیر بهبود یابد

دل به دریا زدن-بدون توجه به خطر به کاری اقدام کردن-هرچه بادا باد گفتن

زود بودن-فرانرسیدن هنگام کاری

باد به پشت کسی خوردن-بر اثر بیکاری تنبل و تن پرور شدن

توی مخ کردن-به خاطر سپردن-از بر کردن

بد خواب شدن-بی خواب شدن-خواب آسوده نکردن

دختر دم بخت-دختری که هنگام شوهر کردن او رسیده باشد

داو-نوبت بازی

تخته بند شدن-زمین گیر شدن-ناتوان از حرکت اعضای بدن شدن
بی پیر-آدم بد و تربیت نشده-چیز سخت-کار دشوار

این تن را کفن کردی(این تن بمیرد)

پِخ کردن-با گفتن پِخ کسی را ترساندن

رشوه خوار-کسی که برای انجام کاری ناروا دستمزد دریافت می کند

چرت بردن کسی را-غالب شدن حالت خواب بر کسی

دل واپسی-نگرانی-اضطراب

خود را گم کردن-خود را برتر از آن که هست دانستن-سابقه ی خود را فراموش کردن

جیغ کشیدن-نگا. جیغ زدن

سیار غم انگیز و. سوزناک بودن

چلو صاف کن-آبکش

دست به آب رسانیدن-به دستشویی رفتن-به توالت رفتن

دُم توی پا گرفتن-شکست خورده رفتن-نامید و ساکت شدن

دست به دست دادن-دست عروس را در دست داماد گذاشتن

رودل کردن-به سنگینی معده دچار شدن
رمباندن-خراب کردن

چپ چپ به کسی نگاه کردن-با اوقات تلخی-بدبینی یا اعتراض به کسی نگاه کردن

حهاز-کشتی بزرگ

پر روده-پرچانه-روده دراز

 

بنا بودن-قرار بودن

دم به خمره زدن-باده گساری کردن-شراب خوردن

چال افتادن-گود شدن

استخوان در گلو داشتن-رنج و سختی کشیدن

تلکه کردن-پول یا چیزی را به زور-چاپلوسی و یا فریب از کسی گرفتن

پاترس-ترساندن کودکان برای بازداشتن از کاری

آتش‌پا(فرز و چالاک، بی قرار)
بمیرم-قربان بروم

خیارک-ورم و آماسی که در کش ران و بغل پیدا شود

بالینی-کلینیکی

اُتُل-شکم-اتوموبیل

بال در آوردن-به سرعت رفتن-بسیار خوشحال شدن

رودل کردن-به سنگینی معده دچار شدن

بغداد خراب-شکم گرسنه

خون کسی را حلال کردن-کسی را کشتن

 

جاجا کردن-مرغ را با جا جا به لانه کردن

 

به تنگ آوردن-به ستوه آوردن-خسته کردن

خرج از کیسه ی خلیفه کردن-از مال دیگران خرج کردن

راست شدن مو بر تن-سخت ترسیدن-وحشت کردن

آدم کردن کسی-کسی را تربیت کردن-سواد آموختن

 

درگیری-گرفتاری-نزاع-جنگ

خراب-از کار افتاده-دارای اختلال-فاسد-منحرف اخلاقی

خراب کردن دختر-دختری را منحرف کردن

خر غلت زدن-مانند خر بر خاک غلتیدن

جریحه دار-زخمی-دل شکسته-رنجیده

تکه ی کسی بودن-مناسب کسی بودن

دم خود را روی کول گذاشتن-گریختن-شکست خورده رفتن

رفیق باز-دوست باز-کسی که به دوستان محبت بسیار می کند

بسلامت-همراه با تندرستی-تندرست-در پاسخ به خداحافظی گفته می شود

در آوردن تقلید-ادای کسی را در آوردن-مسخره کردن

زحمت کشیدن-کار کردن

دسته هاون-استوانه ای فلزی یا چوبی برای کوبیدن چیزها در هاون

بله بران-قول و قرارهای پیش از ازدواج در میان خانواده های عروس و داماد

اگشت توی شیر زدن و مایه گرفتن برای کسی-برای کسی نقشه کشیدن-از کسی بد گفتن

آب حیات-عشق و محبت-دهان معشوق

خودافتاده-عاجز-کسی که موجب بیچارگی خود باشد

خاک کردن-دفن کردن-در گور نهادن-پشت حریف را در کشتی به زمین رساندن

حلال به زنده ای-در پاسخ به حلالم کن می گویند-یعنی حلال می کنم و امیدوارم زنده باشی

تاخت زدن-عوض کردن چیزی با چیزی

بد آب و رنگ-نازیبا-بی رونق-بی جلوه

تیر در کردن-تیراندازی کردن
درگیری-گرفتاری-نزاع-جنگ

اشرفِ خر(حریصی که زیان کند، نه خود خورد و نه به دیگران خوراند)

خَرخَری کردن-حرکات ابلهانه از خود درآوردن-خل بازی درآوردن

دکان و دستگاه به هم زدن-سر و سامان یافتن-قدرت و ثروت پیدا کردن
حُجره-دفتر کار در بازار و تیمچه

جد و آباد کسی را گفتن-آبا و اجداد کسی را دشنام دادن

پته ی کسی را روی آب انداختن-راز کسی را فاش کردن-کسی را رسوا کردن

دُم کلفت-پول دار-مقتدر

خودفروشی کردن-فاخشگی کردن-خیانت کردن

آتش‌پا-فرز و چالاک-بی قرار

تک روی-عمل بدون توجه به جمع

 
دو کرپا-چمباتمه
 

داغان-از هم پاشیده-پریشان

پشت بندی کردن-به انتظار غذا چیز مختصری خوردن

رویخی-فرنی-نوعی دسر که از نشاسته و شکر درست می کنند

آب بندی کردن(آرام آرام به کار انداختن دستگاه نو)

دل دل را خوردن-عجله داشتن-بی تاب بودن

زنگ-زمان آموزش درس یا فاصله ی میان دو درس در مدرسه

تند رفتن-دور برداشتن-زیاده روی کردن-از حد خود تجاوز کردن

دیالله-زود باش دیگه !

دلسوزه-سوختن دل از حسد و مانند آن

خود را بستن-پول دار شدن

از سر باز کردن-دور کردن-رفع مزاحمت کردن

برخوردن به کسی ،-به نطر کسی ناپسند آمدن-به کسی گران آمدن-احساس اهانت کردن-با کسی دیدار کردن

پوست خربزه زیر پای کسی انداختن-کسی را به دردسر انداختن

از لجِ(از سر لجاجت، از روی خشم)

ترق و تروق-سر و صدای به هم خوردن دو یا چند چیز

تسمه ای-آدم لاغر و باریک ولی نیرومند

دهنی کردن-آب دهان زدن به غذا یا چیزی

پر شر و شور-پر غوغا-پر هیاهو
خلاف-جرم

تراشیده شدن-لاغر شدن

خالو-دایی-کلمه برای خطاب در جنوب ایران

درز را آب دادن-از راه به در شدن

توپ زدن-روی دست حریف برخاستن-کلک زدن

پا روی خِر کسی گذاشتن-تنگ گرفتن بر کسی

داغ دیده-مصیبت رسیده-کسی که شاهد مرگ عزیزی شده است

سیار غم انگیز و. سوزناک بودن

آجرپاره(جواب کسی که به‌جای بله می‌گوید آره)

دست کسی افتادن-گیر کسی افتادن

بی معنی- بیخود
دل کسی تاقچه نداشتن-بی نهایت رک و صریح بودن

زوار در رفته-پیر و فرسوده-به درد نخور-اسقاط

در و تخته-دو دوست خوب-زن و شوهر جور

تپق-گرفتگی زبان

چپه-کجی به یک سمت

تعریف کردن-به نیکی یاد کردن-ذکر خیر کردن

تیشه به ریشه ی کسی یا چیزی زدن-قصد نابودی کسی را داشتن

ژل-مایعی برای شکل دادن موی سر

پِی-دنبال

ابرو آمدن(عشوه ریختن، غمزه کردن)

خِرخِره-حلق-حلقوم

رو دست خوردن-فریب خوردن-خام شدن
دده مطبخی-آدم کثیف و بد بو

جیم الف جا-آدم ریزه میزه

 

رو داشتن-گستاخ و وقیح بودن

چار سری گفتن-متلک گفتن-کلفت بار کسی کردن-حرف مفت زدن

آهنگ ریپ‌دار-آهنگی که یک ضرب آن کم باشد

زبان گرفتن-کسی را با زبان خوش آرام کردن

چادر خانه-چادری که زن در خانه می پوشد

تیز کردن گوش-دقت کردن برای درست شنیدن سخنی مهم

پر در آوردن-بسیار خوشحال و سبکبال شدن

پنبه از گوش در آوردن-از غفلت در آمدن-هوشیار شدن

چاووش-کسی که به هنگام رفتن زایر به زیارت اشعار مناسب می خواند

خواه و ناخواه-از روی میل یا اجبار

دیر کردن-تاخیر کردن

آب به چشم آمدن-طمع کردن

 

آهو چشم-معشوق-شاهد

بیا برو-رفت و آمد بسیار-معاشرت فراوان

رضا قورتکی-بی حساب و کتاب-بی اساس

زغال اخته-میوه ای از زیتون کوچک تر و ترش مزه

پَک و پوزه-ریخت و قیافه-شکل ظاهر

خنده ی نخودی-خنده ی لوس و بی مزه

 

ریختگی-ریزش

توالت-مستراح-دستشویی-آرایش-بزک

از جگر گذشتن(نامردی کردن)

 

چله اش افتادن-آبستن نشدن زن

خنده ی قبا سوختگی-خنده ای که برای پنهان کردن خشم و کینه می کنند

دُم سیخ کردن-دُم سیخ شدن

آمد کردن-رخ‌دادن واقعه‌ای خجسته

آل(موجودات افسانه‌ای مانند جن و غول)

چانه انداختن-جان کندن-حرکت پیش از مرگ

پدر کشتگی-دشمنی شدید-کینه

برق از چشم کسی پراندن-سخت ترسانیدن

بد گوشت-آدم نچسب-دیر پیوند-کسی که زخمش دیر بهبود یابد

چوب حراج چیزی را زدن-در برابر تاراج و غارت قرار دادن

خوشایند-مطبوع-پسندیده

خبط کردن-اشتباه کردن-به خطا افتادن

دست اندر کار شدن-آغاز به کاری کردن

خیسیده-چیزی که آب در آن نفوذ کرده است

پی بردن-دریافتن-آگاه شدن

بزن قدش-دعوت به دست دادن برای نشان دادن توافق و همدلی

تو پای کسی پیچیدن-مزاحم کسی شدن

از چیزی (کسی) متنفر و بیزار شدن
تخته پوست انداختن-زمانی دراز نزد کسی ماندن-کنگر خوردن و لنگر انداختن

خود را به کسی بستن-خود را به کسی نسبت دادن

دو سره بار کردن-از دو جا سود بردن-دو لپی خوردن

 
جنس کسی خرده شیشه برداشتن-آب زیر کاه بودن-حقه باز بودن

از کوره در رفتن-به خشم آمدن-آتشی شدن-از جا در رفتن

دُم گرفتن-پشت سر هم ایستادن

دوما-در ثانی-دیگر آن که-دوم آن که

خانه به دوش-بی خانمان-آواره

زیر گذر-راهی زیرزمینی برای پیاده ها که پیاده رو این سوی خیابان را به آن سو پیوند می دهد

دور ریختن-دور انداختن-بیرون ریختن

انگشت روی چیزی گذاشتن(موضوعی را مورد توجه قرار دادن)

انگشت روی چیزی گذاشتن(موضوعی را مورد توجه قرار دادن)

آستین از دهان برداشتن-خندیدن

خام طمع-پر طمع و حریص-پر توقع

روبند شدن-با رودربایستی ناگزیر به انجام کاری شدن

دو دو کردن-دویدن

پَهن آباد-پول بسیار ناچیز و کم ارزش

تک پا راه رفتن-بی سر و صدا راه رفتن-کنایه از چابکی

دل خالی کردن-کین خود را گرفتن-از رنج دشمن شاد شدن

دست من و دامن تو-دستم به دامنت

خوش قواره-خوش اندازه-متناسب

 

تِلِک و پِلِک-رخت و وسائل ناچیز خانه

زیر سبیل در کردن-به روی خود نیاوردن-درگذشتن

جور کسی را کشیدن-کاری را به جای کسی برای او کردن

راحت باش-خطابی به سربازان به هنگام آموزش نظامی برای اندکی استراحت

اسکلت‌بندی-طرح‌ریزی-زیرسازی

آفتاب خوردن(سختی کشیدن)

خودخوری-حالت خودخور

رودربایستی-ملاحظه-مراعات-شرم و حیا

پاشویه-دیواره ی حوض-آبروی کنار حوض

دُوال پا-آدم سمج

رو دست زدن-فریب دادن-خام کردن
افطاری-خوراکی که برای گشودن روزه می‌پزند

خط دادن-سرمشق دادن-فکر کسی را هدایت کردن

آخِی(صوتی برای تاثر یا شادی)

پل زدن-در کار کسی مانع ایجاد کردن-رابطه ی دو کس را به هم زدن-روز میان دو تعطیل را تعطیل کردن

آفتابی کردن-پدیدار کردن

روی داریه ریختن-رسوا و بی آبرو کردن-برملا کردن-آشکار کردن

دست به سر و روی کسی کشیدن-کسی را نوازش کردن-کسی را اندکی آرایش کردن

اوضاع احوال(وضع و حال)

خیسیده-چیزی که آب در آن نفوذ کرده است

 

پیشانی-بخت و اقبال-طالع

پالان گذاشتن بر کسی-کسی را خر کردن-فریب دادن

جل و پلاس خود را پهن کردن-در جایی اقامت کردن

ابرو انداختن(ابرو آمدن)

برداشتن کلاه کسی-کسی را گول زدن-فریب دادن

 

خدا نکرده-امیدوار این طور نباشد

آدم‌قحطی-کمیابی آدم های کارآمد

چس محل کردن-بی اعتنایی کردن

 

خون کسی را حلال کردن-کسی را کشتن

به امان خدا رها کردن-اصلا به فکر نبودن-فراموش کردن

به تته پته افتادن-به لکنت زبان افتادن

خودافتاده-عاجز-کسی که موجب بیچارگی خود باشد

از غورگی مویز شدن-مقدمات کاری را فرانگرفته ادعای استادی کردن

برج ریق-برج نامیمون و نامبارک

پیش فنگ-جلوی رو قراردادن تفنگ به طور عمودی

ابوطیاره(اتوموبیل کهنه و فرسوده)

از کرگی دم نداشتن خر-نهایت پشیمانی و انصراف از ادامه‌ی کاری

تو خالی-دروغین-غیر واقعی-بی عرضه-دارای ظاهر غلط اندار

زن طلاق-مردی که به اندک بهانه ای زنش را طلاق می دهد

آشنایی به روشنایی انداختن-پس از مدت‌ها تصادفی آشنایی را دیدن
چانه کردن-تقسیم کردن خمیر نان به گلوله های مساوی

خشکه مقدس-متدینی که جز اطاعت از ظاهر احکام دینی به چیزی تن نمی دهد

چُل کلید-جام درویشان

بنا کردن-شروع کردن

دستِ چپ-سمت چپ
زن ذلیل-مردی که مطیع محض زنش است
ریش خود را در آسیا سفید نکردن-تجربه داشتن
رخت کسی کوک بودن-رفاه داشتن

تو خط چیزی بودن-در کاری وارد بودن-در کاری تحقیق کردن

تعریف کردن-به نیکی یاد کردن-ذکر خیر کردن

آبکی-بی‌ارزش-از روی بی‌علاقگی

حاشیه دار-کناره دار

 

تنگ بودن وقت-دیر شدن

افسرده‌بیان(بی‌هوده و بی‌مزه‌گو)

آقام که شما باشید-خدمت شما عرض کنم

پیش خر کردن-پیش از موعد خریدن

چاخان کردن-دروغ گغتن-چُسی آمدن

حالی کردن-فهماندن